بهرام رفیعی: سه سال است که مراسم تجلیل از پذیرفته شدگان برتر دانشگاه های کشور از طرف بنیاد نیکوکاران امیدآفرین برگزار می گردد. نگارنده خوشحال می شود وقتی که درخشندگی جوانان را در عرصه دانایی و توانایی می بیند. این خوشحالی هم دو چندان می شود وقتی برگزیدگان ویژه چون احسان احمدی برجسته می گردد و به عنوان سخنران جلسه می درخشد و آن چه می گوید هم از دل می گوید و بردل هم می نشیند. عاصم اسماعیلی هم با رتبه عالی بدون کنکور به مقطع دکترا راه می یابد . هر دو این برترین برترها چند سالی در کنارشان بوده ام.
در مدارس متفاوت دولتی و غیردولتی با کادر آموزشی و تربیتی خوب که حرفی برای گفتن داشته و اکنون هم دارد. آن هم در زمانه ای که فقر علمی در سیستم آموزشی ما به شدت نفوذ کرده است. در واقع ما نتوانسته ایم یا نخواسته ایم اهداف عالی و آرمانی خود مطابق با استاندارد های جهانی آموزشی و تربیتی در نظر بگیریم . در کشوری که دانشگاه جندی شاپور آن در خوزستان در سال ۵۵۰ م حرف اول علمی در جهان می زد. در کشوری که دارالفنون آن در سال ۱۲۳۰ با علم به روز خود و فنون جدید بر منطقه خاورمیانه فخر می فروشید . در کشوری که در سال ۱۳۱۳ دانشگاه بین المللی تهران آن روز دنیا را به تعجب وا می داشت . در کشوری که در سال ۱۲۳۰ اولین مدرسه آموزشی به سبک جدید به دست میرزا حسن رشدیه بنا می شود و به دست متحجرین خراب می شود و باز می سازد که از هر خشت آن مژده ی یک ساخت مدرسه جدید می دهد و با عقب نشینی متحجرین آموزش جدید در ایران بزرگ پایه گذاری می گردد. در شهری که مدرسه ابتدایی آن در سال ۱۳۰۷ جزو اولین مدرسه ها در استان پهناور فارس می گردد و چنان آموزشی در منطقه اوز پایه گذاری می گردد که بعدها دبیرستان آن به عنوان بهترین دبیرستان منطقه لارستان بزرگ پذیرای دانش آموزان می گردد، و اوز حرف اول در آموزش می زند. با همه این پشتوانه های ملی و منطقه ای ما اکنون در کجاییم و در چه راهیم . آیا نباید فیلمان هوای هندوستان کند و بازجوییم روزگار وصل خویش. سال هاست مدارس دولتی ما با حمایت خیرین و انجمن های مدرسه بسیار شیک شده و از نظر سخت افزاری بسیار عالی شده است. در کنار آن مدارس غیر دولتی شروع به فعالیت نموده است. سال هاست که افراد خیرخواه در قالب تشکل های مدنی و بنیادهای خیریه در کنار آموزش و پرورش دست به اقدامات خیرخواهانه در پیش برد اهداف عالیه آموزش زده اند. با پای کار آوردن افراد خیر و به کار گرفتن ابر و مه و باد و خورشید و فلک در صدد هستند تا اوز را از این رکود آموزشی سال های اخیر نجات دهند. اما در راه بریدند و ماندند. تا نوبت به بنیاد نیکوکاران امید آفرین رسید. هرچند بنیاد خشت اول راست نهاده و میخ اول خوب کوبیده است اما حرکت ها بازهم در سطح ادامه می یابد نه در عمق. امروز بنیاد گزینه های خود را برای تشویق در سطح دانش آموزان در سطح کارمندان غیررسمی به رسمی، فراتر از اوز در سطح شهرستان اوز هم گسترش داده است . اما این حرکت ها سطحی است نه عمقی. ای بسا چند سال دیگر باز هم افسوس خوریم که این راه که می رویم به ترکستان است یا باید رها کنیم یا باید از اول شروع کنیم . چون به حرکتی نیاز داریم که در عمق باشد . اگر حوصله بفرمایید این حرکت در عمق توضیح خواهم داد.
تیتروار خواهم گفت: بچه ها به جای اینکه درس خوان بار آوریم کتاب خوان کنیم. باید از کالایی شدن آموزش به خصوص در سطح عمومی پرهیز کنیم. آموزش و بهداشت کالا نیستند که وارد بازار کنیم. به شدت از خصوصی سازی آموزش و بهداشت پرهیز کنیم. هدف از آموزش در کشورهای پیش رفته آماده کردن شهروند برای یک زندگی گروهی پویا و سالم است . هدف نخبه پروری نیست. لذا در کشورهای پیش رفته از کشورهای واپس مانده با چشم انداز یک زندگی بهتر نخبگان را فرا می خوانند و با فراهم کردن یک زندگی مناسب و بهتر از آن ها بهره می برند . متاسفانه مدارس تیزهوشان و نمونه ما نخبه پروری هم بلد نیستند بلکه نخبه ها را را ذاتا می شناسانند تا شکار کشورهای پیش رفته گردد. همه اسیر نظام آموزشی فرسوده هستیم. زنگ مهر می زنیم اما مدرسه هایمان زنگ زده است. ۴۰ سال است که درس می دهیم همه چیز بدتر شده است. تصادفات، آلودگی هوا، شکاف طبقاتی، مهاجرت نخبگان، ما اکنون دچار کمبود مفرط آدم های توان مند هستیم. به کودکان فقط زندگی کردن یاد دهیم. گفت وگو کردن، خلاقیت، مدارا، صبوری، گذشت، دوستی با طبیعت، لذت بردن از درخت، آواز خواندن و موسیقی. بچگی را از کودکان خود نگیریم. زبانشان را برای نقد آزاد بگذاریم. از وحشت آن چه ما آن را مقدس می پنداریم به لکنت نیندازیم. همه این ها در بازگشت به خویشتن، بازگشت به توانایی، خودباوری و اندیشه های ایرانی هست. در تفکر آن کفش گر ایرانی که حاضر بود مخارج جنگ یک ساله را بپردازد تا فرزندش سواد بیاموزد. در تفکر آن دانشمند ایرانی که در حالت احتضار سوال می کرد و در جواب می گفت دانسته بمیرم بهتر است یا ندانسته. همه این ها داشتیم در دوره طلایی ایران اسلامی با وجود ابن سیناها و رازی ها و خیام ها. به فرزندان این بوم و بر بچشانیم که دانستن خود بهترین و بزرگترین لذت هست. دانستن یعنی کاشتن گندم که کاه نمره و مدرک و شغل به دنبال دارد. اگر دانش آموزان را تشنه دانستن نماییم درس خوان و کتاب خوان هم خواهند شد. فاریاب بستک که الگویی مناسب معرفی می گردد و دانش آموزان از مناطق مختلف می روند به دنبال علم رفته اند نه اینکه علم را به دنبال دانش آموزان برده اند. این دانش آموزان همه جا طالب یارند چه مسجد چه کنشت. اگر مدرسه احسان شیراز را الگو قرار می دهیم آن زیر ساخت های آموزشی را فراهم نموده اند غذای علمی را در کاسه زرین ریخته و لذیذ نموده اند و به خورد بچه ها می دهند تا نوش جان کنند. حال همه این ها با الگوی بهتر و مدرن تر در مدرسه غیر دولتی نظری اوز بهتر است بگویم مدرسه غیر انتفاعی دنبال می کنیم. چرا می گویم غیر انتفاعی چون نفعی و سودی برای موسس در نظر نگرفتیم همه را وقف مدرسه کرده ایم. موسس هم در کنار دیگر همکاران حقوق ناچیزی حتی ناچیزتر از همکاران دیگر دریافت می کند. اگر سودی عاید شد وقف مدرسه می گردد. این را در حضور اعضای انجمن تعهد کتبی داده ام. آری همه با الگوی بهتر در مدرسه غیر انتفاعی نظری اوز دنبال می کنیم نه اینکه داریم نداریم چون مادیت ما در آن حد نیست که بتواند معنویت مارا تامین کند باید خیرین بیشتر پای کار باشند تا به هدف برسیم. حرکتی که در عمق آغاز کردیم یعنی آزاد کردن علم از قید قدرت سیاسی و ایدئولوژیک. علم نباید آقا بالاسر داشته باشد. در قرون وسطی چون علم یک آقا بالاسری چون کلیسا داشت هزار سال اروپا در تاریکی ماند. علم که آزاد شد اروپا هم آزاد شد. این البته در حیطه اختیارات ما نیست و مربوط به مقامات بالا ست که علم را آزاد کنند تا پروبال بگیرد. شاید سیستم آموزشی دولتی حتی انتخاب دبیر هم از ما سلب نماید و نوع تدریس روزمره و روتین شده برما تحمیل نماید. اما در مدرسه غیرانتفاعی فراتر از این محدوده بسته آموزشی و اختیاراتی فراتر در انتخاب دبیر و ساعات تدریس و اختیارات بیشتر در نحوه گزینش دانش آموز و نحوه چینش صندلی ها و کلاس های موضوعی و تخصصی تجربه ای متفاوت از مدارس دولتی خواهیم داشت. متفاوت می اندیشیم و متفاوت هم عمل می کنیم . حتی حرکت در عمق در شیوه تربیت، ایجاد انگیزه تجربه ای متفاوت به کار می بریم. امروزها در همه مدارس ما رفتارگرایی رواج کامل دارد روشی که در آن می کوشیم مشکلات را با پاداش دادن به دیگران حل کنیم. این قدر این ایده همگانی و همه گیر شده و شیوع پیدا کرده است که اینکار ایده در اختیار ما نیست ما در اختیار ایده قرار داریم. حتی دیگر مورد تامل و بازبینی هم قرار نمی گیرد. اما می شود روش دیگر هم به کار برد نه تنبیه نه تشویق. تا کی دانش آموزان خود را از چیزی محروم کنیم به قصد تنبه و آگاهی و چیزی به آن ها ببخشیم تا تشویق شوند. روزی نمره، روزی کارت هدیه، و احیانا تشویقات مادی چون وسایل بازی و دوچرخه و موتورسیکلت و حتی بالاتر. زمانی می رسد که فرد مورد نظر ما اشباع شده و دیگر به چیز کم راضی نمی گردد. و اشیای گران قیمت هم در توان ما نیست. این را برای بنیادها هم می گویم که تشویقات مادی با ارزش ملیونی در نظر می گیرند. ای بسا روزی توقع ها آن قدر بالا می رود که دیگر از توان ما خارج شود. اصلا تنبیه و تشویق دو روی یک سکه است فقط برای تسلط ما بر کلاس یا هر ارگانی که تحت نظر ما می باشد. برای فرار از این معضل باید انگیزه درونی را تقویت کنیم همان که در اول اشاره کردیم لذتی که در دانستن و فهمیدن هست در هیچ چیز نیست. نه نمره، نه جایزه، نه مدرک و نه دادن شغل. فهم و دانایی نمره صد است. چو صد آید نود هم پیش ماست.
دانایی توانایی است.
بهرام رفیعی اوز ۲۱/ ۱/ ۱۴۰۲
سلام.
بالاخره یک نفر درست و حسابی موضوع را بیان کرد و توضیح داد.
امیدوارم جامعه ما راهها و روش های دیگر را برای بخش آموزش پیدا نماید و از متخصصین راهنمایی و کمک بخواهد چون با این مدل تشویقهای مادی که روش جدیدی هم نیست تا حالا به جایی نرسیدیم و نخواهیم رسید.
موفق باشید
سلام دوست ناشناس .سپاس از وقتی که گذاشتی و نظر لطف شما
علم غریب و مهجور مانده همه در تقلای گرفتن مدرک و مدرک دادن هستند ما برای کسب مدرک آمدیم نی برای کسپ مطلب .باورکنید مدرک هم اکنون در زنبیل هست و می دهند .ما می توانیم با همکاری هم این مهجوریت علم را رفع و از قید آزاد و آشناسازیم و به روز نماییم .