پنج شنبه ۲۴ مهر ۱۴۰۴
 |  16/ سپتامبر/ 2021 - 8:44
  |   نظرات: 2 نظر
3,813 بازدید

تقسیم‌نامه زمین‌های « تاگزو »

بخش اوز-شرح سند

عنایت الله نامور: این بار در بررسی اسناد تاریخی اوز به سندی می‌پردازیم که از چند نظر حائز اهمیت بسیار است. این سند در سال ۱۳۱۴ قمری (صد و بیست و نه سال قبل ) نوشته شده است.
موضوع این سند که حکم محکمۀ اوز و نیز نوعی فیصله‌نامه است، دربارۀ دعوای حق‌آبۀ زمین‌های «تگزو» واقع در شرق اوز است که طی آن، به دعوای بین دو نفر از مالکین این اراضی در حق‌آبۀ ناشی از باران در مسیر یک رودخانه که در غرب اراضی تگزو واقع شده، رسیدگی می‌شود و حکم قضایی صادر می‌گردد.
در قباله‌های قدیمیِ زمین‌های کشاورزی اوز معمولاً از حق‌آبۀ زمین در مواقع بارندگی سخن به میان می‌آید و اغلب دربارۀ «مَمَرّ آب شور و شیرین» در آن قباله‌ها نوشته می‌شود. مقصود از ممر همان رودخانه و جدول و مسیر آبی است که برای سیراب کردن نخلستان و زمین‌های زراعتی در این‌گونه زمین‌ها وجود دارد. هنگام خریدوفروش اراضی کشاورزی و یا نخلستان‌ها معمولاً از مسیر ورود آب باران (شیرین) و شور (آب چاه واقع در زمین یا خارج از آن) گفت‌وگو می‌شود و این مسیرها و رودخانه‌ها و جدول‌های واقع در زمین، جزئی از خودِ زمین محسوب می‌شود و هنگام معاملۀ اراضی، ممرها هم خریدوفروش می‌شود.
در متن این قباله چند بار کلمۀ «اوان» آمده است. می‌توان گفت این واژه یک اصطلاح کشاورزی در گویش اوز است که به‌صورت «هاووُن» تلفظ می‌شود ولی کاتب هنگام نوشتن آن را به فارسی برگردانیده و به‌صورت «اوان» ثبت کرده است. این واژه از دو جزءِ «هاو»+ «وُن» تشکیل شده است. جزء اول همان «آب» است و جزء دوم می‌تواند «بُن» باشد که در مجموع «آب‌بُن» به دست می‌آید. آن زمان در بین کشاورزان واژۀ هاووُن، معنای «آب‌خیز» را دارا بوده است. یعنی دامنۀ کوه و تپه یا پهنای دشتی که آب باران از آن‌ها شروع به جاری شدن می‌کند و به سمت نخلستان‌ها و زمینِ زیردست روان می‌شود. هر نخلستان و زمین‌های اطراف آن دارای هاوون مخصوص به خود بوده است و این موضوع از قدیم بین کشاورزان و زمین‌داران اوز مرسوم بوده است که سهم آب بارانِ هر زمین از کدام دامنه به سمت اراضی‌شان جاری می‌شود و تعرض در هاوونِ نخلستان و اراضی به‌منزلۀ تعرض در خود زمین تلقی می‌شده است.
باید توجه داشت که در قباله‌ها هنگامی که از این کلمه گفت‌وگو می‌شود، موضوع مربوط به «حق‌آبه» است؛ یعنی آبِ بارانی که از هاوون جاری می‌شود و به نخلستان و اراضی زیردست می‌رسد. و این، حقی است که مالک زمین از این آب دارد. ولی موضوع بر سر مالکیت خود زمین‌های هاوون نیست؛ چراکه هاوون معمولاً دره‌های بزرگ و یا دامنۀ بسیار وسیع یک تپه و دشت می‌باشد.
واژۀ دیگری که در قباله‌ها به چشم می‌خورد، «مَسیل» است. مسیل نیز همان مفهوم هاوون را در بر دارد و آن زمینی است که از آنجا آب باران جهت زمین‌ها و نخلستان زیردست جاری می‌شود. مسیل معمولاً زمین کوچک‌تر و محدودی است که مقدار کمتری آب باران در آن جاری می‌شود. اگر در قباله‌ای واژۀ مسیل ذکر شده است، معمولاً مالک زمینِ زیردست، خودِ زمینِ مسیل را هم مالک می‌شود. واژۀ مسیل در قباله‌ها اغلب با کلمۀ ممر همراه می‌آید. در واقع فرق بین هاوون و مسیل در این است که در هاوون مالکیت بر زمین هاوون مطرح نیست و فقط حقِ آب باران مطرح است؛ ولی در مسیل علاوه بر حق آب، مالکیت بر زمین مسیل هم وجود دارد.


کلمۀ دیگری که در این زمینه وجود دارد، «پِزهُو» است. این کلمه در گویش اوز برای زمینی است که در بالادستِ برکۀ ساخته‌شده واقع است و آب باران از آن زمین به سمت برکه روان می‌شود. معمولاً برکه‌هایی که در مسیر رودخانۀ اصلی نیستند، دارای پِزهُو هستند. ولی برکه‌هایی که در مسیر رودخانه‌های بزرگ هستند؛ مانند برکه‌های روبه‌روی دانشگاه پیام نور اوز داری پِزهُو نیستند؛ چراکه دره‌ها، کوه‌ها و تپه‌های زیادی در مسیر طولانی سرمنشأ آبِ این برکه‌ها وجود دارند.
با این مقدمات و شناخت بعضی از اصطلاحات مرسوم در قباله‌های قدیمی، اکنون به این سند مهم توجه می‌کنیم:
« بسم الله المنّان
امین و حبیب رسالت محمّد عربی شفیع روز قیامت محمّد عربی
حُکمت بصحه هذه الورقه و انا الفقیر الی رحمه الله۰ خادم الشرع الشریف «محل مهر»
اما بعد؛
بر کافۀ انام از خواص و عوام و تابعین شریعت سیّد انام، واضح و لایح و هویدا باد؛ آن که منازعه و مجادله داشت حاجی عبدالرحیم خلف مرحوم ملا حسین با حضرات صاحبان تنگزون بر سر اوانِ آب شیرین. [بنابراین] چند نفر از اهل خبره و زارعان خیراندیش و عارفان عادل، رفتیم بر سرِ اوانِ تنگزون که آب از رودخانۀ بزرگ غربی تنگزون گرفته بود، وارسی نمودیم. و گواهی دادند زارعان و اهل خیره که از مدت مدید که [در] یاد داریم، این اوان کشیده از تنگزون تا رودخانه [که] حضرات مالک تنگزون برده‌اند آب. و هیچ‌کس حرفی نداشته [است].
و صاحب داشته [است] زمین باقی؛ مثل مرحوم امیر محمدرضی و مانع نشده است. و در قباله‌جات اهل تنگزون در قسمت‌نامه‌ای [که] به تاریخ دویست سال قبل از این مرقوم بود که ممرش از آن اوان باشد.
فعلاً هذا امر هیچ‌کس حالی نشد که حاجی عبدالرحیم؛ سابق [بر این] چیزی از آن اوان داشته باشد. نه شاهدی و نه سندی. چنان‌که همۀ ریش‌سفیدان سؤال سند از آن کردند؛ مستمسکی که به کار بیامد، نداشت. اوان آن زمین که ادعا داشت، از طرف دیگر بود.
چون سرکار امیر محمدکاظم از آن سؤال نمود که سند بیاور به موجب شریعت، و ثابت بنما که ممر آب داشته باشی، که بی حکم شریعت مالک نمی‌شوی؛ آخرالامر اقرار به زبان و اعتراف نمود که من به حکم حاکم می‌گویم و این سند خان لار است که فاریاب به من داده است، چه کار به شریعت دارم.
فعلاً هذا حکم شریعتش این است که هرکس مالک این زمین بوده است، سند خریدش را بیاورد و حد و حدودش و ممر شیرینش آشکارا نماید و به تصرف آن فائز شود. و پس چون حقی ثابت نشد مر مدعی سابق‌الذکر باید [که در] حق دیگران تعرض نشود. از آیۀ «وَلَا تَأۡكُلُوٓاْ أَمۡوَٰلَكُم بَيۡنَكُم بِٱلۡبَٰطِلِ وَتُدۡلُواْ بِهَآ إِلَى ٱلۡحُكَّامِ» برحذر باشد. باید انسان از حساب «يَوْمَ يَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ» بترسد و متابعۀ نفس و هوی نکند، تا در زمرۀ «إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا» باشد.
و این چند کلمات مزبورات جهت حجت‌نامه محرر گردیده شد، تا نزد میزان روز حشر مستمسک کاتب و شاهدان باشد.
«ولا تَكْتُمُوا الشَّهَادَةَ ۚ وَمَن يَكْتُمْهَا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ ۗ»
حرره خادم الشریعه فی اوز المحروسه- محمد ابن ملا حسین بن عبدالله.
………………….
مطابقی که نوشته شده است؛ صحیح است. و انا الاقل الحاج حاجی محمد کمال
آنچه بر حقیر شمسا ولد مرحوم حاجی شمسا اوزی واضح است که تا یاد دارم از مدت مدید این اوان کشیده از تنگزان تا رودخانه؛ هیچ‌کس حرفی نداشته است. و آنچه جناب آخوند نوشته است صحیح است- صح شمسا اوزی
آنچه بر حقیر عبدالغفار ولد مرحوم حاجی شمسا اوزی واضح است که تا یاد دارم از مدت مدید این اوان کشیده از تنگزان تا رودخانه؛ هیچ‌کس حرفی نداشته است. و آنچه جناب آخوند نوشته است صحیح است- صح شمسا اوزی
به موجب تقریر چند نفر از عیان معتبر که به تاریخ ۲۱ رمضان ۱۳۱۴ [قمری] در تنگزان حاضر شده بودند و در حضور جناب قاضی ادای شهادت نمودند. و به مضمون تقسیم‌نامۀ مورخ سنۀ ۱۱۲۷ [قمری] که در دست رئیس زین‌العابدین بود و به مطالعۀ جمعی از ریش‌سفیدان و کدخدایان رسیده؛ ممر رودخانۀ آب شیرین که از طرف غربی تنگزان به اراضی تنگزان کشیده شده و جاری می شود، از قدیم تا الآن بوده و حقوق و ممر آب، از آنِ مالکان اراضی تنگزان می‌باشد؛ صحیح است. و انا شاهد علی ذالک- الاقل محمدهادی محمدامین [محل مهر]
حسب الفرمایش سروکار حاجی علی‌رضا خان و به امر میر محمدکاظم، چند نفر که حاضر شدیم و وارسی نمودیم، موجب خط و مهر جناب قاضی صحیح است- صح حاجی عبدالله حاجی احمد شمسا [محل مهر]
به موجب نوشتۀ جناب خیرالحاج حاجی محمدهادی صحیح است.- صح الاقل مولاه حاجی عبدل اوزی [محل مهر]
به موجب نوشتۀ جناب صاح حاجی محمدهادی صحیح است- صح محمدتقی ولد محمدرسول اوزی [محل مهر]
آنچه جناب آخوند ملا محمد مرقوم فرموده است، صحیح است.- صح محمدکاظم خلف امیر عبدالهادی [محل مهر]
به موجب نوشتۀ حاج محمدهادی و قاضی محمد آخوند صحیح است. حقیر هم در تنگزان حاضر بودم.- صح عبدالغفور میر محمدهادی اوزی [محل مهر]
شهد بمضمون- اقل امیر قلی خلف مرحوم امیر محمدهاشم اوزی [محل مهر]
حسب الفرمایش سروکاری آقا حاجی علی‌رضا خان و از جانب میر محمدکاظم رفتیم با جناب قاضی و کدخدایان و ریش‌سفیدان و زارعان وارسی نمودیم. به موجب خط جناب قاضی صحیح است- صح میر اسدالله ابن مرحوم امیر عبدالهادی اوزی»
همان‌گونه که ملاحظه می‌شود، این سند یک فیصله‌نامه و در واقع حکم محکمۀ اوز است که توسط قاضی وقت «ملا محمد ملاحسین آخوند» -که معروف به آخوند ملاحسین است- نوشته شده است. من قبلاً دربارۀ این شخصیت تاریخ اوز مطالبی نوشته‌ام که در همین نشریه منتشر شده است (بزرگان اوز در یک‌ونیم قرن پیش/ بخش دوم، بزرگان اوز و منطقه- نشریۀ پیام اوز شمارۀ ۴۵).

از سندی که در نوشتۀ قبلی بررسی شد و نیز آنچه که در این سند آمده است، معلوم می‌شود این قاضیِ آن زمانِ شهرِ اوز روشی را دنبال می‌کرده است که مبتنی بر شور و مشورت و نیز پرسش از اهل خبره دربارۀ دعاوی مطروحه بوده است.
قضیه در این سند حل‌وفصل دعوی دو طرف بر سرِ داشتن «حق‌آبه»ی اراضی واقع در تگزو است. مسئله این است که حاج عبدالرحیم ملاحسین به موجب حکمی که از علی‌رضا خان حاکم لارستان گرفته است، در قسمت شرقی تگزو نخلستان و زمین‌هایی را به دست آورده است و برای آن ادعای حق‌آبه از رودخانۀ غرب تاگزو می‌کند. در سند نوشته شده است: «من به حکم حاکم می‌گویم و این سندِ خانِ لار است که فاریاب به من داده است» و فاریابِ ذکرشده در این سند، همان نخلستانی است که معروف به «چاه نار» است که در منتهی‌الیهِ شرقی نخلستان‌های تاگزو قرار دارد.
آن زمان قسمتی از نخلستان‌ها و اراضی تاگزو متعلق به خاندان «رئیس زین‌العابدین» بوده است که بنی‌عم طایفۀ رئیس (سوداگر) بوده‌اند. این‌ها بعداً و هنگام گرفتن شناسنامه، نام خانوادگی «کشاورزی» را برگزیدند.
متعاقب ادعای حاجی عبدالرحیم ملاحسین برای حق‌آبه، بین او و مالکان تاگزو که بزرگترشان همین رئیس زین‌العابدین بود، اختلافی به وجود می‌آید. در سند آمده است: «منازعه و مجادله داشت حاجی عبدالرحیم خلف مرحوم ملا حسین با حضرات صاحبان تنگزون بر سر اوانِ آب شیرین». اختلاف و مرافعۀ این دو بالا می‌گیرد تا جایی که علی‌رضا خان حاکم لارستان، به کلانتر وقت اوز امیر محمدکاظم، حل‌وفصلِ دعوا را تکلیف می‌کند. متعاقب این امر با صلاحدید قاضی، کلانتر وقت برادرش میر اسدالله را به‌عنوان نمایندۀ خویش همراه با عده‌ای از ریش‌سفیدان و کشاورزانِ سالخورده به تگزو می‌فرستد تا از نزدیک منطقه را ببینند و موضوع اختلاف را بررسی کنند. در سند آمده است: «چند نفر از اهل خبره و زارعان خیراندیش و عارفان عادل، رفتیم بر سرِ اوانِ تنگزون که آب از رودخانۀ بزرگ غربی تنگزون گرفته بود، وارسی نمودیم». در پایان این بازدید و پی‌آمد اظهارات ریش‌سفیدان و کشاورزان سالخورده و بازبینیِ اسناد قدیمی، محکمۀ اوز ادعای حاج عبدالرحیم ملا حسین را وارد ندانسته و حق را به مالکان قدیمی تگزو داده است و این سند به‌عنوان فیصله‌نامه و حکم محکمه تنظیم شده است.
آنچه در تنظیم این سند غریب می‌نماید، به‌ویژه از کاتب و نویسندۀ توانایی مثل آخوند ملا حسین؛ عدم وجود تاریخ تنظیم سند و یا تاریخ بازدید هیئت اعزامی از اوز است. این نقیصه را ملا محمدهادی کرامتی -که یکی از شخصیت‌های بارز اوز بوده و می‌باشد و همراه با هیئت به تگزو رفته بوده است- جبران می‌کند.
ملا محمدهادی کرامتی در بخشی که شاهدان بر صحت این سند گواهی داده‌اند، به نوبۀ خویش، چنین نوشته است:
«به موجب تقریر چند نفر از عیان معتبر که به تاریخ ۲۱ رمضان ۱۳۱۴ [قمری] در تنگزان حاضر شده بودند و در حضور جناب قاضی ادای شهادت نمودند»
زنده‌یاد کرامتی در اینجا تاریخ بازدید را برابر ۲۱ رمضان سال ۱۳۱۴ قمری نوشته است. این تاریخ برابر است با پنجم اسفندماه سال ۱۲۷۵ شمسی؛ یعنی ده سال قبل از انقلاب مشروطیت. با این حساب، از آن زمان تا زمانۀ ما به حساب قمری ۱۲۹ سال گذشته است. سند در سال اول سلطنت مظفرالدین‌شاه تنظیم شده است و تقریباً ۱۰ ماه بعد از قتل ناصرالدین‌شاه است.
کلانترِ آن سالِ اوز هم چنانچه از سند مشهود است، امیر محمدکاظم ابن امیر عبدالهادی بوده است. می‌دانیم که از سال ۱۳۰۰ قمری به‌تناوب خواجه رضا و سپس خواجه زینل و خواجه محمدصالح در اوز کلانتر بودند. بعد از واقعۀ محاصرۀ اوز در سال ۱۳۱۰ قمری که به دنبال عمل مصباح‌الدیوان برای جدایی امور اوز از سیطرۀ فتحعلی‌خان حاکم لارستان به وجود آمد و نهایتاً اوز محاصره شد و قضیه هم به‌نفع بیگلربیگی لارستان خاتمه یافت، فتحعلی‌خان حاکم لارستان ضمن سایر شرط‌هایی که جهت خاتمه دعوا پیش کشید، یکی هم اخراج کلانتر خواجه زینل از اوز بود. خواجه زینل به‌همراه بسیاری از کسان مجبور به ترک اوز شدند و مدت شش سال در خنج و سده و مدتی هم در قلعه پرویزه اقامت داشتند و تا بعد از فوت فتحعلی‌خان، به اوز مراجعت نکردند. تاریخ دلگشای اوز در این‌باره چنین می‌نویسد:
«برکافۀ اهالی اوز اعم از اعیان و کدخدایان مخفی و پوشیده نخواهد بود که خدمات برجسته و جانفشانی‌های خواجه زین‌العابدین در راه وطن در مورد محصور بودن اوز و کارهای عمده‌ای که از ایشان می‌شد و اقداماتی که در معرکۀ پیکار خصم به منصۀ ظهور رسانید، روشن و هویداست و (کالشمس فی رابعه النهار) بر عالمیان واضح و مبرهن است. و الحق لایق تحسین و آفرین می‌باشد. در این خصوص بر احدی جای انکار نیست و از روی انصاف در عالم حق‌شناسی زیبا و شایسته بود که بعد از خاتمۀ ماجرا جایگاه او را بلند دانسته به ریاست کُلش برقرار بدارند. اما این معنی با عقاید آقای بیگلربیگی منافات تامّه داشت و [در] اولین مواد صلحیه، صحبت از مومی الیه نمود و گفت که از تقصیر او اغماض نمودم ولی باید از ولایت خارج شود. چون که صدمات و لطماتی که در اوان کارزار از آنچه به ایشان اصابت نمود [را] تماماً از چشم او می‌دید. و بنا به اکراه طبع دیگر نخواست که مشارٌالیه را به [عنوان] ریاست دیدار نماید. علیهذا خواجه زین‌العابدین موصوف، مصلحت ندانست که در خانۀ خویش توقف نماید. به مجرد بروز این مطلب کوچ [کرده] و باروبنۀ خود [را] حرکت داده، با اتباع و بستگان عازم خنج گردید. و در آنجا رحل اقامت افکند. و چند سال در آنجا روزگار گذرانید، تا بعد از انقراض بیگلربیگی معاودت به وطن نمود.» (تاریخ دلگشای اوز- چاپ دوم، ص ۱۶۵٫)
بیگلربیگی لارستان هم به دنبال واقعۀ ذکرشده در بالا، کلانتری را از طایفۀ خواجه‌ها سلب کرده و دوباره به یکی از منتسبین طایفۀ میرهای اوز داد که او همین امیر محمدکاظم ابن امیر عبدالهادی است. کرامتی در تاریخ دلگشای اوز دربارۀ دورۀ کلانتری این شخص در کتاب تاریخ دلگشا چنین آورده است:
«بعد از رفع غائله و ترتیب قوائم سلم و تنظیم شروط و مواد مصالحه بنا به تصویب بیگلربیگی و رضاجویی خاطر تجار و کدخدایان و محض رفاهیت عموم اهالی، میر محمدکاظم که مردی سلیم‌القلب و به صفات پسندیده آراسته [بود] به کلانتری منتخب شد. او اوقات خویش را صرف دل‌آسایی رعایا و ستم‌رسیدگان نمود و ایشان را به‌سوی سکون و مسالمت دلالت کرده و به‌طور تلطف و مهربانی دربارۀ هریک از وضیع و شریف، رفتار و سلوک می‌نمود. و به شیرین‌کلامی خاطر عموم اهالی را به خود جلب می‌کرد … در مدت کلانتری آن وجود مهربان که تقریباً هفت سال دوام داشت سال‌های خوش و خرم نمودار شد و اهالی در امن و امان راحت و آسوده گردیدند. ارزاق فراوان و ارزان شد …» (تاریخ دلگشای اوز- چاپ دوم، ص ۱۶۹٫)
بعد از فوت فتحعلی‌خان بیگلربیگی حاکم لارستان، پسرش علی‌رضا خان در لار حاکم می شود، و هم اوست که دربارۀ حل‌وفصل این دعوا به کلانتر اوز تکلیف می‌کند تا به آن قضیه رسیدگی شود. در سند از قول شاهدان آمده است:
«حسب‌الفرمایش سروکاری آقا حاجی علی‌رضا خان و از جانب میر محمدکاظم رفتیم با جناب قاضی و کدخدایان و ریش‌سفیدان و زارعان وارسی نمودیم. به موجب خط جناب قاضی صحیح است- صح میر اسدالله ابن مرحوم امیر عبدالهادی اوزی»
کلانتر علاوه بر این، در جلسۀ دیگری از حاج عبدالرحیم می‌خواهد تا اگر سندی جهت مطالبۀ خویش دارد، ارائه کند. در این‌باره در سند می‌خوانیم:
«چون سرکار امیر محمدکاظم از آن سؤال نمود که سند بیاور به موجب شریعت، و ثابت بنما که ممر آب داشته باشی، که بی حکم شریعت مالک نمی‌شوی؛ آخرالامر اقرار به زبان و اعتراف نمود که من به حکم حاکم می‌گویم و این سند خان لار است که فاریاب به من داده است. چه‌کار به شریعت دارم.»
آنگاه بنا بر همۀ این‌ها نهایتاً کلانتر هم در ذیل این سند چنین نوشته است:
«آنچه جناب آخوند ملا محمد مرقوم فرموده است، صحیح است.- صح محمدکاظم خلف امیر عبدالهادی [محل مهر]»
نکتۀ جالب‌توجه در تنظیم این سند رویۀ قاضیِ وقت محمد ملا حسین در حل‌وفصل دعواست. چنانچه نوشتم، او به رأی کارشناسان و اهل خبره مراجعه و پس از آن حکم صادر کرده است. در انتها هم با تکیه بر بعضی از آیات قرآن، حرف و حکم خویش را مستدل کرده است. و در پایانِ سند به وعظ خوانندگان سند پرداخته و آن‌ها را از دنبال کردن هوی و هوس نهی کرده است. در آخرین کلام هم این فیصله‌نامه را «حجت‌نامه» نامیده است که هم خودش (کاتب) و هم شاهدان داشته باشند «تا نزد میزان روز حشر مستمسک کاتب و شاهدان باشد.»
از جمله کسانی که به‌عنوان عارفان (آگاهان) و کشاورزان خبره در این سند گواهی داده‌اند؛ چند نفرند با نام‌های «شمسا ولد شمسا»؛ «عبدالغفار ولد شمسا» و «عبدالله حاجی احمد شمسا» که همگی از طایفۀ «شمسا» می‌باشند. به نظر می‌رسد آن‌ها که اکنون با نام خانوادگی «شمسی» در اوز شناخته می‌شوند، از قدیم به کار کشاورزی در منطقۀ کُنارسبز اشتغال داشته‌اند و حاج محمدرفیع شمسی (سُپلا)، نوۀ او (شمسا) بوده است. قاضیِ وقتِ اوز شهادت این افراد را نیز یکی از ادلۀ حکم خویش قرار داده است و از آن‌ها با عنوان «چند نفر از اهل خبره و زارعان خیراندیش و عارفان عادل» نام برده است.
نکتۀ دیگری که در سند مشهود است، عدم وجود افرادی از طایفۀ خواجه بین شاهدان در تنظیم این سند است. چیزی که در سندهای قبلی که این قاضی نوشته است، کم‌وبیش وجود داشته است. این مسئله برمی‌گردد به خروج خواجه زین‌العابدین از اوز و خارج شدن از دایرۀ کلانتری اوز که در بالا به آن اشاره شد. در عوض برای این سند چند نفر از بین طایفه میرهای اوز گواهی داده‌اند. این خود شاهدی است از کشمکش طایفه‌ای که از قدیم وجود داشته است و زنده‌یاد ملا محمدهادی کرامتی در کتاب تاریخ دلگشا به کرات از آن یاد کرده است. اختلاف‌هایی که بعضاً به مهاجرت عده‌ای از اوز منجر می‌شد، و این خود حکایت دیگری است.
بد نیست یادآوری کنم دره‌هایی که آب باران از آن‌ها به سمت تاگزو روان می‌شود متعدد هستند. این دره‌ها در کوه‌های جنوبیِ دشتِ اوز (کوه سیاه) واقع‌اند و هر یک اسم خاص خود را دارند. آنچه در این سند، رودخانۀ غرب تاگزو نامیده شده و بر سر حق‌آب این رود بحث و مجادله بوده است، از «دروای سِهر» و «دروای دو بهره» و «دروای هودی» سرچشمه می‌گیرد که پس از عبور از سمت شرقی «تمب سمیدو» و شهرک صنعتی اوز، به سمت زمین‌های تگزو کشیده شده و در نهایت از «توگ تگزو» خارج می‎‌شود.
از طرف دیگر، زمین‌های بخش شرقی توگزو (چاه نار) از دره‌های شرقی پیر معلم کثیر و اراضی «رُز اشکونه» تغذیه می‌شود. این دو رودخانه در دو جهت مختلف به سمت تاگزو کشیده شده است. در سند هم همین مورد تذکر داده شده است: «اوان آن زمین که ادعا داشت از طرف دیگر بود.»
تا اینجا بررسی ما محدود بود به قضیۀ اختلاف بین دو طرف بر سر حق‌آبۀ زمین‌های تاگزو و مواردی که در سند مشاهده شده بود. مواردی که برای شناخت بخشی از تاریخ اوز و روابط اجتماعی حاکم بر آن دوران لازم بود تا بازگو شود. ولی مهم‌تراز همۀ این‌ها بخشی است که به کلیت تاریخ اوز ربط دارد و آن، نکته‌ای است بسیار حائز اهمیت، و هدف اصلی این نوشته در واقع بحث راجع به این نکتۀ پُراهمیت است و لازم است تا به آن توجه ویژه شود؛ نکته‌ای که برای اولین بار در باب بحث از تاریخ اوز مطرح می‌شود؛ و این چیزی است که در بخش دومِ این نوشته به آن خواهیم پرداخت.

عنایت الله نامور- مرداد ۱۴۰۰ دوبی

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان پارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

2 Responses to “تقسیم‌نامه زمین‌های « تاگزو »”

  1. ناشناس گفت:

    سعی کنید مطالبی منتشر نمایید که مورد درخواست مردم وگرهی از مشکلات جامعه حل. نماید مشکل مردم جوانان اوز بیکاری. آب. جاده. کرونا و…..است

  2. پایشگر گفت:

    بسیار جالب و خواندنی است ملتی که از گدشته خود خبر نداشته باشد مانند انسان بی اصل و نسب است

نظر سنجی

یک سال از فعالیت شوراهای ششم شهر و روستا گذشت. میزان رضایت شما از عملکرد و فعالیت های سال اول شورای اسلامی ششم شهر اوز چقدر است؟

Loading ... Loading ...
آخرین نظرات
  • به قرار اطلاع فردا ۴ شنبه بین ساعت ۹ تا ۱۰ دکتر کریمی ریس علوم پزشکی. لارستان درسامانه سامد ( تلفن ۱۱۱). پاسخگوی مردم منطقه درباره بهداشت. ودرمان. ومسایل بیمارستانی می با...
    قابل توجه اقای احمدی. مدیریت. سایت در مطلب: بهزیستی اوز، دستگاه برتر جشنواره شهید رجایی شد
  • مردم وبیماران شهرستان اوز از وضع بیمارستان گلایه مند هستند بعلت کمبود تجهیزات ومتخصص اکثر بیماران. را روانه. لار وگراش میکنند بیمارستان اوز باید بخش ای سی یو. داشته باشد....
    حرف دل مردم. با فرماندار. اوز در مطلب: فروغ هاشمی با حکم وزیر کشور به عنوان فرماندار شهرستان اوز منصوب شد
  • با تبریک به فرماندار بومی ودلسوز اوز سرکارخانم. هاشمی. وارزوی این که ایشان بتوانند در زمینه کارهای مهم وزیر ساختی تحولی. در سطح شهرستان ایجاد. نمایند ( رسیدگی به مشکلات و...
    تقاضای مردم از سرکار خانم فرماندار در مطلب: فروغ هاشمی با حکم وزیر کشور به عنوان فرماندار شهرستان اوز منصوب شد
  • با درود و شادباش خدمت سرکار خانم هاشمی، برای ایشان کامیابی در انجام وظیفه و خدمتگزاری به ملت و میهن را خواهانم....
    سعیدسیفایی در مطلب: فروغ هاشمی با حکم وزیر کشور به عنوان فرماندار شهرستان اوز منصوب شد
  • برای رونق. وایجاد درامد برای بیمارستان. استقرار ۲ بخش. سی تی. اسکن. وبخش. ای. سی بو. ( مراقبت ویژه ) لازم وضروری است زیرا باعث میشود. بیماران. رابه لار وگراش حواله ندهند....
    پیشنهاد به مسولین بیمارستان اوز در مطلب: مسایل حوزه درمان شهر اوز به شور گذاشته شد
  • در دیدارهای مردمی. نمایند ه مجلس اقای بروجردی. در اوز. موضوع. راه اندازی. سی تی اسکن بیمارستان بصورت جدی توسط مسولان. وخبرنگاران. واصحاب رسانه. پیگیری شود تا بیماران از ر...
    حکایت مسولان. وسی تی. اسکن بیمارستان اوز در مطلب: مسئول بومی و مسئول غیربومی
  • با نشکر از اقای دستوری این مطالب کلی وروشمند است. لازم است به مسایل مشخص ومطالبات مردم از مسولین بومی بپردازید ودرخواست مردم. رابیان گنید مثل مشکلات بیمارستان وکمبود تجهی...
    قابل توجه اقای. دستوری. عزیز در مطلب: مسئول بومی و مسئول غیربومی
  • مطلب بسیار خوبی بود .نویسنده محترم شما تا الان بدون چشم داشت چه سنگریزه ای از جلوی پای مردم برداشته ازد مثالی بزنید تا مردم هم یاد بگیرند....
    شهروند در مطلب: مسئول بومی و مسئول غیربومی
  • از مطالب اقای دستوری نتیجه میگیریم که دوران خدمت کوتاه است بنابراین. اکنون که شهرستان اوز چندین نفر در راس مسولیت. دارد باید مشکلات وکمبودها. ومطالبات مردم. را پیگیری نما...
    کارمند بیمارستان. اوز در مطلب: مسئول بومی و مسئول غیربومی
  • چنانچه بیشتر مردم نتوانستند دراین جلسه شرکت کنند چرا اصحاب رسانه وخبر نگاران. بومی مطالبات مردم. را مطرح. نکردند. این از وظایف رسانه های محلی. است با تشکر جمعی. از کاسبان...
    حکایت جلسه پرسش وپاسخ دراوز در مطلب: محمد لطافت به عنوان رئیس جدید شورای اسلامی شهر اوز انتخاب شد