چهارشنبه ۰۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
 |  22/ آوریل/ 2021 - 9:44
  |   نظرات: بدون نظر
2,527 بازدید

حاج رمضون(پرده اول)

به قلم : امیررضارضایی

 

حاجی بالاخره آزاد شد..

 

آزاد شدنت مبارک‌حاجی..

 

یک ماه اسیر شدن برای حاجی‌ یعنی یکسال فراق … 

 

فراق حاجی از تمام آنچه داشت، آنچه وابسته بود و آنچه در پنهان کسی ندید

 

 باید حاج رمضون شد، تا بلکه چشید و حس کرد از درون تا برون خود، این مزه  اسارت را

 

 شب اول  رمضون ،..همون شب اول آزادی ماه از تاریکی، می رفت به  اسیری ..

 

حاجی مرد بازار، محترم خواص  و قبله عوام بود

 

ریشی ِ بلند..

تسبیح به دست..

کلاه به سر… 

خبره به کار،..مردم‌دار….

این حاجی ها،  در همه جا… یا اینجا..، یا  اونجا… یا حجر ه ای، در راسته ای..یا در سرای دیگری

 

یا پشت میز‌ … مدیری

یا یقه بند.. سیاسی

 

 بگردی پیداش می کنی.. 

 

گمون کنم، جای دیگه، شهر دیگه، پیدا بشن عین حاجی، 

نه چون شمایل حاجی..یا که نه  اسمی چون حاجی

 

شاید….

 تیغ بزنه به ریش خود…یا برداره کلاه خود…دست نزنه تسبیح خود

 

یه خورده شکاک که بشی..

 توی چشاش نظر کنی..

توی کاراش سمج بشی ..

قدر یقین، خوب می بینی..

ذات اصیل این حاجی ..

 

راستی که فردا رمضون

اسیر می شد حاج رمضون..

**********************

حاجی  اهل خیرات بود و خیرات حاجی بی صدا نبود..صدای خیرات حاجی،  منتی بی صدا بود، چون اصل صدا، بزرگ بود..

..بزرگ می شد نام حاجی، در این محل یا اونوری….

 

سبد سبد ، پر صدقه..

پنهون نداشت هر چی داده..  پنهون صدا نداره، نام و نشون نداره..

 

روی حاجی، پوست حاجی، مرام خیرات حاجی، لنگه نداشت اسم حاجی..

 

اما…و اما..

  وا اسفاا از زیر  آن پوست حاجی، نه عذر می خوام…‌منظور ما، لختی نبود…از گفتن زیر حاجی

 

منظور ما:

. پوست حاجی که رو بود..

 همون نما، که  بت بود….

زیر همین، یه اصل بود

اصل حاجی دو جوربود… 

 

واااا اسفا چه ها  بود

بگم یواش که چی بود؟

 

حاجی چه خوش خوراک بود..

نزول می خورد، حلال بود

 نزول می داد.. ثواب بود.

عذر می خوام اشتباه بود..

 

نزول چیه،؟..

  انگ چیه؟..

تجارتی دو  سر بود.. 

بانکداری حلال بود

 

بگم حاجی چطوری ؟

 بگم کارات چه‌جوری؟..

 

دیدم حاجی برگشت طرفم و اشاره کرد که بیام جلوتر،  منم دو دل از این دعوت حاجی، که برم جلو یا که نرم.. رفتم جلو با ترس و لرز… نزدیک حاجی، چهره به چهره، رو  در  رو

حاجی سر مبارک  را به گوش قرمز شده ام نزدیک کرد و در حالی که خشمی له شده در بین دندونهای دو طرف دهان  خود را فشار می داد ، هوار زد:

های بچه جون، فضولی.؟

آب بکش اون دهنی

 

تاجر مگه پول نمی خواد؟..

محتاج مگه نون نمی خواد؟..

من خادم این مردمم..

گره گشای مشکلم..

 

 سرمایه دادم، کار کنه….

هر ماه، صدی جدا کنه..

 

بانکی زدم اسلامی..

چشم‌نداری ببینی؟

 

آب بکش اون دهنت ..

نقطه چینا تو روحت…..

 

قالب تهی کردم که گویا مرده ای ایستاده گشتم

 خشکم زد..

 از دهان خشک زده تا دست وپای چوب شده ام…. 

این آدما

دوچهره ها،  شوخی ندارن با کسی ،..

 با هرکسی سمج باشه، 

انداختن صورت باشه،

 برداشتن نقاب باشه… 

عیانگر پنهون باشه..

شوخی ندارن با کسی

 

ترس داره، هیبت داره، آدم داره، دست داره، دستی برای خوردن  آب خنکی، 

زنجیره از رفیق داره

رفیقی از قانون داره..

 

دست فراوون حاجی..

وصل شده در هر طرفی،..

 

***********

دیدم حاجی با چهره ای  برافروخته و نگاهی تند و آتشین، سرتا پای خشک زده ام را براندازی کرد

 

تهی شد جان شیرینم..

 من چه کردم، با زبونم؟

 

پونه گشتم، مار زسوراخ درکشم..

اژدها آمد برون، آتش بزد جان وتنم

 

چاره ای نبود از خلاصی،..

 جز اینکه بر روی مخ این حاجی، ماله کشم بر آنچه گفتم ،..:

 

چشم حاجی جون ..

 چشم حاجی جون..

 

آب کشیدم دهنم

طاهر بشد زبونم

 

حرف بزنم ای حاجی ؟ 

چندی شده هر صدی؟ 

 

 حاجی بیرون حجره را نگاهی انداخت، یواشکی اومد کنارم..آتش درونش را سرد دیدم اندکی…گفت:

 بیا بشین ..

نشستم از ترس، کنار این حاجی

گفت: بشین تا حالیت کنم، 

 

 

حاجی چنگی زد به ریش تبرک شده از ذات خودش  وتسبیح را چرخشی داد… 

یه قرآن هم  بما داد

ورق  ورق آیه داد

خدمت به خلق نشون داد..

یه نشخوار هم، به کار داد….

سفسطه در دهان داد….

حکم حلال به کار داد

نرخ صدی بما داد….

 

وااا اسفا چه زیر بود

 زیرحاجی، چه ها بود

 

راستی که فردا رمضون

اسیر می شد حاج رمضون..

 

بازم بگم یا که نگم؟

***********************

حاجی حجره را بست

 

حاجی زودتر می بست

به گمانم که، گمان همه بازار، همین بود که حاجی به رزق کم قانع بود وبه چند فروش راضی بود..

حاجی رفت ولی خونه نرفت….

هیچ روزی در این ساعت روز، .، خونه نرفت

اون طرفا..

 اون طرفه شهر حاجی..،

 

جایی که حاجی اسم نداشت.. 

اسم و نشون در اون نداشت..

 

 پشت دری رسید حاجی،..

 چه خونه ای، دروازه ای..

 

حتما حاجی یتیم داره..

حتما حاجی نون خور داره

 حتما حاجی  قرار داره..

 قراری با همکار داره

 

وا عجبا کلید داشت.

اونور  درب صدا داشت

*******************

اونور درب، الان بگم یا بعد بگم؟

پرده دوم حاجی، با ترس بگم یا که نگم؟

 

اگر حاجی هشدار نداد..

 آب خنکی، بما نداد..،

دست داشتنش، جواب نداد

حبس قلم، بما نداد….

 

حتما میگم ..حتما میگم

 

راستی که فردا رمضون..

اسیر می شد حاج رمضون..

***********************

بار خدایا : فرصتی ده، بندگی در راه تو..

 

ما اسیر بندگیت گردیم همه حال، نی اسیر ماه تو

 

مطالب منتشر شده در پایگاه اوز امروز در راستای انعکاس دیدگاه های نویسندگان مطالب است و الزاما به معنای دیدگاه رسانه نیست.

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان پارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

نظر سنجی

یک سال از فعالیت شوراهای ششم شهر و روستا گذشت. میزان رضایت شما از عملکرد و فعالیت های سال اول شورای اسلامی ششم شهر اوز چقدر است؟

Loading ... Loading ...
آخرین نظرات
  • آقای. احمدی بخاطر اینکه عضو مجمع بهداشت. ودرمان. وبتز نشسته وزارت بهداشت می. باشد لا اقل هر گاهی. درباره اخبار علوم‌پزشکی اوز. وگراش. وخنج. را مطرح. و مقایسه و بررسی نمای...
    انتظار از جناب. احمدی مدیر سایت در مطلب: نماز عید فطر اوز به گزارش تصویر
  • مدیر محترم سایت سلام. چنانچه. با تغییر. رویه میخواهید. اخبار. چندان منتشر. نکنید. دراین شهر کوچک به چه مطالب ومسایلی می پردازید ؟؟ قطعا نیروها و افرادی که بتوانند مطالب....
    خدمت جناب احمدی. مدیر سایت در مطلب: رقابت تیم‌ها در انصراف از ادامه مسابقات فوتسال جام رمضان اوز
  • سلام اوز امروز اعلام کرده که از ابتدای سال تغییر رویه داده و اخبار را کمتر پوشش می دهد. مطلب «تغییر رویه اوز امروز و پیام اوز» در بخش سخن هفته سایت هنوز در دسترس است....
    مدیریت در مطلب: رقابت تیم‌ها در انصراف از ادامه مسابقات فوتسال جام رمضان اوز
  • آقای احمدی رسانه اوز امروز. دیگر خیلی غیر فعال شده. است اگر این چنین ادامه دهید کم کم مردم ومخاطبان شما را فراموش. میکنند مخصوصا اینکه دیگر. کامنت ها. را خیلی دیر به دیر...
    شهروند. فعال اجتماعی. در اوز در مطلب: رقابت تیم‌ها در انصراف از ادامه مسابقات فوتسال جام رمضان اوز
  • به نام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه برنگذرد ✋با درود و عرض ادب ، شادباش نوروز و آرزوی سال نوی پر از سلامتی ، برکت و شادی خدمت همه ی مردم عزیز منطقه ????احتراما شرکت...
    روابط عمومی شرکت آویسا ویرا طب در مطلب: تاملی بر گروه های مجازی اوز
  • ورزش همیشه با منش پهلوانانه و اخلاق معنا پیدا می‌کنه ، متاسفانه امشب شاهد مرگ فوتبال و اخلاق در سالن بودیم ،اگر مسئولان برگزاری مسابقات تصمیمی در این مورد نگیرند ،خیانت ب...
    فوتبال دوست در مطلب: ۴ تیم از شهر اوز به نیمه نهایی فوتسال جام رمضان راه یافتند
  • کمیته انظباطی باید اینجا مقتدر و با جسارت و شجاعت رای دهد ، این آزمونی بزرگ برای کمیته انظباطی خواهد بود که ایا از این آزمون سربلند بیرون خواهد امد یا خیر،...
    دوستدار فوتبال پاک در مطلب: ۴ تیم از شهر اوز به نیمه نهایی فوتسال جام رمضان راه یافتند
  • بنا به قول. وقرار فرمانداری. برای. استقرار. اداره ثبت. اسناد. املاک بعد. از تعطیلات نوروز. باید. این موارد برای. تاسیس اداره ثبت. اسناد. از طرف مسولان. شهرستان. درخواست....
    فرمانداری. وشورای شهر. اوز. توجه فرمایند در مطلب: مدرسه کار و دانش بهروزیان اوز با مدیریت جدید، ورود موفقیت آمیز فارغ التحصیلان به بازار کار را هدف گذاری کرده است
  • دوست عزیز ناشناس .بنده بهرام رفیعی موسس مدرسه غیردولتی نظری خودم را معرفی میکنم که صریح و واضح با جرات و شهامت بتوانیم گفت و گو کنیم . البته از حضرتعالی تقاضا دارم چنانچه...
    در مطلب: بنیاد نیکوکاران امید آفرین چهارمین دوره تجلیل از دانشجویان برتر را برگزار کرد
  • شورای شهر اوز. خودشان را در مورد. بیمارستان. راهپیما. ومشکلات بیمارستان. فعلی اوز. کنار. کشیده اند وهیچ. دخالتی. دراین. موارد. نمی‌کنند مگر شورای شهر. نماینده مردم. اوز....
    ریس شورای شهر. توجه. نمایند در مطلب: ضرورت اقدام کارشناسانه در حوزه بهداشت و درمان شهرستان اوز