فایزه رضائی: شهدا گنجینه های تاریخی ناب، ارزشمند و الگوی فداکاری و ایثار هستند؛ اما شجاعت آنان نشأت گرفته از مادرانی است که چنین فرزندانی را در دامان پاک خود پرورش داده و با تحمل دشواریها، رنج ها و فراق ها ملت ایران را مدیون خود ساختند. سالهای طولانی بعد از اینکه فرزندانشان را از دست دادند با مشقت زیاد روزگار سپری کرده و متحمل سختیهای بی شمار شدند. مادرانی بهشتی که جگر گوشه هایشان جاوید الاثر شده، با بی اطلاعی از وضعیت پاره های تنشان غمی دو چندان را داشتند و با غم فراق فرزندان خود گذر زمان می کنند.
در بعدازظهر ساکت و پر از درد و انتظار، انتظاری که هیچ مرهمی نمی تواند لحظه ای از آن را درمان کند به کولهباری از اندوه ها و درد دل های مادر شهید گوش سپردم.
مادر شهید جاویدالاثر نماد مظلومیت، سالهاست که با کلمه انتظار خو گرفته و درد سنگین فراق را تحمل میکند.
غم و اندوه در عمق چشمانش موج می زند، در کنار عکس شهید مسعود برایم از خاطرات سی و دو سال چشم انتظاری می گوید؛ تکرار گذشته برایش تلخ اما افتخارآمیز است.
بغض راه گلویش را بند آورده است، اشک هایش جاری می شود، آن را با گوشه رو سری اش پاک می کند و از لحظه لحظه خاطرات کودکی و نوجوانی مسعود سخن می گوید؛
گویی هنوز در آن سالها زندگی می کند.
حزن و اندوه نهفته در چشمهایش گویای این است که هنوز هم دلتنگ فرزندش است …
تمام این سالها انتظار کشیدم؛ سالهاست چشم بر در دوخته ام تا نشانی از جگر گوشه ام از راه برسد. آمال هایم را به همراه فرزندم رهسپار میدان نبرد کردم و حالا برای درد دل کردن سنگ قبرش را با اشک چشمانم شستشو میدهم.
مادر شهید در حالی که بغض ۳۲ ساله گلویش را گرفته است ادامه می دهد: مسعود فردی مومن، متعهد، خانواده دوست و مردم دار بود. ۱۲ ساله بود که در شهر بندر عباس اقامت گزید؛ نزد عموی خود در حرفه فروش پوشاک مشغول به کار شد تا از این راه کمک خرج خانواده باشد.
مجرد بود و با حاصل دسترنج خود اتاقی در حیاط منزل ساخت و قصد داشت پس از اتمام خدمت مقدس سربازی ازدواج کند. همیشه خطاب به همشهریان همرزمش زمانی که به مرخصی می آمدند، می گفت برای من از اوز خبر سلامتی مادرم را بیاورید.
چنان با سوز و گداز از فرزندش می گفت که ناگاه داغ ۳۲ ساله فراق را بر دلش تازه می دیدم این را از اشک های بی محابا که بر گونه های چروکیده اش جاری بود حس میکردم. تا سالها نمیدانست منتظر بازگشت فرزند باشد یا منتظر خبر شهادتش …
چند خطی از نامه شهید مسعود را با سرشک دیده بازگو می کند:
پدر و مادر عزیزم، اگر روزی خبر شهادتم را شنیدید صبر پیشه کنید، می دانم که داغ فرزند خیلی سخت است اما بدانید که از عمر پرثمر شما، یک شهید پرورش یافته و خاک میهن با ذرات بدن من و امثال من بارور خواهد شد…
صحبت هایش در میان هق هق گریه اش محو می شود…
عبدالله برادر شهید ادامه می دهد:
مسعود مهربان و محجوب بود، فعال و کوشا، با روحیه ای سرشار از خوبی ها و عشق به پاکی ها، در امانتداری زبانزد خاص و عام و نمونه بارزی از یک انسان کامل که احساس تکلیف کرد و راهی خدمت به وطن شد. مادر با سالها انتظار به نماد و اسوه صبر مبدل شده است. فرزندش را در راهی هدایت کرد که عاقبتش رضای خدا را رقم زده است…
با بغضی فرو خورده در گلو ادامه میدهد: امید مادر از درد هجران ۳۲ ساله پرپر شد. در این سالها روزگار تلخی بر مادر، پدر و برادران ما گذشته است. پدر پس از سالها فقدان فرزند و رنج فراق، دارفانی را وداع گفت و به فرزند شهیدش پیوست و مادر که هنوز هم هر بار با صدای زنگ خانه هراسان میشود در کشاکش این فراق، بسان سنگ زیرین آسیاب، با زمزمه دعاهای هر روز و هر شب، دفتر روزگار را ورق میزند…
حلقههای اشک جلوی پرده چشمانش را گرفته بود؛ بغض گلویش را می فشرد و اجازه نمی داد جمله اش را تکمیل کند…
شهید مسعود فداکار در یکم خردادماه ۱۳۴۵ از پدر عبدل فداکار و مادر جیران نیکپور در شهر اوز دیده به دنیا گشود و در آغوش پرمهر خانواده رشد یافت. خانواده نام مسعود را برایش برگزیدند. تحصیلات را تا مقطع سیکل ادامه میدهد و پس از آن در سن ۱۲سالگی در بندرعباس ساکن و تا سال ۱۳۶۵ در فروشگاه پوشاک مشغول به کار میشود. پس از تهاجم نیروهای عراق برای دفاع از خاک کشور عازم جبهه نبرد میشود.
اعزام وی از بندرعباس، منطقه انتظامی هرمزگان، مرکز آموزشی ۰۵ کرمان، نیروی زمینی ارتش، لشکر ۷۷ خراسان تیپ ۳، با مسئولیت نیروی رزمنده بود.
پس از گذراندن دوره های آموزشی جمعی، در خط مقدم جبهه حضور یافت؛ در تاریخ ۲۱ / ۴ / ۱۳۶۷ در آخرین عملیات جنگ که در منطقه عملیات فکه (به اظهار همرزمان) انجام گرفت؛ مسئولیت بی سیمچی را به عهده داشت. پس از پایان، به همراه همرزمان توسط دشمن به محاصره افتاد، در این شرایط تعداد زیادی از نیروها اسیر شدند اما از مسعود خبری نبود. پس از جستجو های مداوم پیکرهای پاک عدهای از رزمندگان که به درجه شهادت نائل شده بودند بازگردانده شد، اما باز هم هیچ خبری از مسعود نرسید.
مسعود که زخمی شده بود، به اسارت نیروهای عراقی در آمده و به پاسگاه ژاندارمری در ۸۰ کیلومتری بندر بصره عراق انتقال می یابد و سپس در تاریخ ۲۳ / ۴ / ۱۳۶۷ بر اثر شدت جراحات وارده در محل همان پاسگاه در حالی که ۲۰ روز به پایان خدمت باقی مانده بود به درجه رفیع شهادت نائل می آید و پیکر مقدس او در همان خاک عراق دفن می شود.
پیکر مطهر مسعود با فعالیت گروه تفحص نیز پیدا نمی شود و نشانه ای دال بر شهادت ایشان در دسترس نمی باشد. مسعود نیز همچون دیگر شهدای گمنامی که ابتدا مفقودالاثر، بعد مفقود الجسد و حالا از آنها با عنوان جاویدالاثر یاد میشود به سوی پروردگار بازگشت و نام جاوید خود را در تاریخ این دیار به یادگار نهاد.
آری مسعود رفت… تصور رفتنش به خاطر خط پررنگ حضورش در خاطره خانواده و دوستانش تا ابدیت جاودانه میماند …
هرچند که نام مادران شهدا جاوید تر از نام فرزندان شان در اوراق تاریخ مزین می شود، اما در کنار مدح و ثنای چهره های مطرح، تصویر و اندوه مادران رنج کشیده و داغدیده هیچگاه تیتر رسانه های محلی نشد، هیچ کس روایتگر رنج شان نشد، چند خطی از درد دل آنها ننوشتند که بلکه اندک مرهمی بر دل داغدیده شان باشد. هر چند که حس دلتنگی انتظار و رنج سالها بی خبری از فرزند را متحمل شدن، فقط خدا میداند و بس…
باسلام و خسته نباشید خدمت همه دست اندرکاران نشریه و سایت وزین و جذاب اوزامروز که در انتشار زندگینامه شهید همکاری صمیمانه نموده اند جا دارد تشکر ویژه داشته باشم از خانم فایزه رضایی که بصورت خودجوش که واقعا در این ۳۲ سالی که از شهادت شهید میگذرد کم سابقه بوده و میرفت که خانواده های شهدایی که اسوه صبر و شکیبایی می باشند به دست فراموشی سپرده شوند با این اقدام نشریه و خانم رضایی دوباره زنده شده و جرقه ایی باشد برای انتشار زندگینامه دیگر شهدایی که واقعا غریبانه رفتند و خانواده انان غریب ماندند
اجرتان با خداوند متعال و اقدام ارزشی شما مستدام
خاطراتی از ۳۲ سال پیش وقتی عزیزانمان در ترمینال بندرعباس جهت رفتن به خدمت سربازی ،زنده یاد مسعود فداکار به اتفاق برادرم مسعود پرمون راهی شدند که مسعود و خانواده مهربانش همیشه چشم انتظار بازگشت عزیزشان بودند برایشان دعای خیر و سلامتی کردیم زمان جنگ ایران و عراق و خانوادهها دلواپس فرزندانشان بودند.تلفن نبود. نمی توانستیم از حال و حوالشان باخبرشویم. دوران سخت و غم انگیزی برای خانوادهها بود ما در همسایگی هم بودیم با هم بزرگ شدیم مادر شهید مسعود وقتی من را میبیند در آغوش میگیرد. گریه میکند به یاد روزهایی که به بدرقه فرزندانمان رفتیم و فرزند دلبندش هرگز برنگشت. عزیزی که جانش فدای ملت و میهن شد.یادش گرامی باد.
شهیدمسعودفداکارکه درجهت دفاع ازوطن دربرابر دشمن قسم خورده دریادداشتی که خطاب به خانواده اش بوده ، که سربازوطن باشیم!ودشمن به خاک ما طمع وقصدحمله داشته باشد؟!
بنابراین خانواده محترم وشهید پرورفداکار باید به وجود داشتن این چنین فرزند نام آوری افتخارداشته باشندکه چنین فرزندی دردامن خودپرورش داده وتحویل اجتماع دادهاست
بااحترام ابراهیم نجم الدینی
به قرار اطلاع فردا ۴ شنبه بین ساعت ۹ تا ۱۰ دکتر کریمی ریس علوم پزشکی. لارستان درسامانه سامد ( تلفن ۱۱۱). پاسخگوی مردم منطقه درباره بهداشت. ودرمان. ومسایل بیمارستانی می با...
قابل توجه اقای احمدی. مدیریت. سایت در مطلب: بهزیستی اوز، دستگاه برتر جشنواره شهید رجایی شد
مردم وبیماران شهرستان اوز از وضع بیمارستان گلایه مند هستند بعلت کمبود تجهیزات ومتخصص اکثر بیماران. را روانه. لار وگراش میکنند بیمارستان اوز باید بخش ای سی یو. داشته باشد....
حرف دل مردم. با فرماندار. اوز در مطلب: فروغ هاشمی با حکم وزیر کشور به عنوان فرماندار شهرستان اوز منصوب شد
با تبریک به فرماندار بومی ودلسوز اوز سرکارخانم. هاشمی. وارزوی این که ایشان بتوانند در زمینه کارهای مهم وزیر ساختی تحولی. در سطح شهرستان ایجاد. نمایند ( رسیدگی به مشکلات و...
تقاضای مردم از سرکار خانم فرماندار در مطلب: فروغ هاشمی با حکم وزیر کشور به عنوان فرماندار شهرستان اوز منصوب شد
با درود و شادباش خدمت سرکار خانم هاشمی، برای ایشان کامیابی در انجام وظیفه و خدمتگزاری به ملت و میهن را خواهانم....
سعیدسیفایی در مطلب: فروغ هاشمی با حکم وزیر کشور به عنوان فرماندار شهرستان اوز منصوب شد
برای رونق. وایجاد درامد برای بیمارستان. استقرار ۲ بخش. سی تی. اسکن. وبخش. ای. سی بو. ( مراقبت ویژه ) لازم وضروری است زیرا باعث میشود. بیماران. رابه لار وگراش حواله ندهند....
پیشنهاد به مسولین بیمارستان اوز در مطلب: مسایل حوزه درمان شهر اوز به شور گذاشته شد
در دیدارهای مردمی. نمایند ه مجلس اقای بروجردی. در اوز. موضوع. راه اندازی. سی تی اسکن بیمارستان بصورت جدی توسط مسولان. وخبرنگاران. واصحاب رسانه. پیگیری شود تا بیماران از ر...
حکایت مسولان. وسی تی. اسکن بیمارستان اوز در مطلب: مسئول بومی و مسئول غیربومی
با نشکر از اقای دستوری این مطالب کلی وروشمند است. لازم است به مسایل مشخص ومطالبات مردم از مسولین بومی بپردازید ودرخواست مردم. رابیان گنید مثل مشکلات بیمارستان وکمبود تجهی...
قابل توجه اقای. دستوری. عزیز در مطلب: مسئول بومی و مسئول غیربومی
مطلب بسیار خوبی بود .نویسنده محترم شما تا الان بدون چشم داشت چه سنگریزه ای از جلوی پای مردم برداشته ازد مثالی بزنید تا مردم هم یاد بگیرند....
شهروند در مطلب: مسئول بومی و مسئول غیربومی
از مطالب اقای دستوری نتیجه میگیریم که دوران خدمت کوتاه است بنابراین. اکنون که شهرستان اوز چندین نفر در راس مسولیت. دارد باید مشکلات وکمبودها. ومطالبات مردم. را پیگیری نما...
کارمند بیمارستان. اوز در مطلب: مسئول بومی و مسئول غیربومی
چنانچه بیشتر مردم نتوانستند دراین جلسه شرکت کنند چرا اصحاب رسانه وخبر نگاران. بومی مطالبات مردم. را مطرح. نکردند. این از وظایف رسانه های محلی. است با تشکر جمعی. از کاسبان...
حکایت جلسه پرسش وپاسخ دراوز در مطلب: محمد لطافت به عنوان رئیس جدید شورای اسلامی شهر اوز انتخاب شد
خدواند رحمت فرماید. عجب سرگذشت غم انگیزی
[…] برای مشاهده اصل خبر در سایت مرجع، اینجا کلیک کنید. […]
روحش شاد یادش همیشه ماندگار خوشا بحال چنین پدرومادری که چنین فرزندی داشتند خدا از انها راضی با شد
باسلام و خسته نباشید خدمت همه دست اندرکاران نشریه و سایت وزین و جذاب اوزامروز که در انتشار زندگینامه شهید همکاری صمیمانه نموده اند جا دارد تشکر ویژه داشته باشم از خانم فایزه رضایی که بصورت خودجوش که واقعا در این ۳۲ سالی که از شهادت شهید میگذرد کم سابقه بوده و میرفت که خانواده های شهدایی که اسوه صبر و شکیبایی می باشند به دست فراموشی سپرده شوند با این اقدام نشریه و خانم رضایی دوباره زنده شده و جرقه ایی باشد برای انتشار زندگینامه دیگر شهدایی که واقعا غریبانه رفتند و خانواده انان غریب ماندند
اجرتان با خداوند متعال و اقدام ارزشی شما مستدام
روحشون شاد و یادشون گرامی😔
خداوند رحمتشان کند .آبروی اوز هستند.
خاطراتی از ۳۲ سال پیش وقتی عزیزانمان در ترمینال بندرعباس جهت رفتن به خدمت سربازی ،زنده یاد مسعود فداکار به اتفاق برادرم مسعود پرمون راهی شدند که مسعود و خانواده مهربانش همیشه چشم انتظار بازگشت عزیزشان بودند برایشان دعای خیر و سلامتی کردیم زمان جنگ ایران و عراق و خانوادهها دلواپس فرزندانشان بودند.تلفن نبود. نمی توانستیم از حال و حوالشان باخبرشویم. دوران سخت و غم انگیزی برای خانوادهها بود ما در همسایگی هم بودیم با هم بزرگ شدیم مادر شهید مسعود وقتی من را میبیند در آغوش میگیرد. گریه میکند به یاد روزهایی که به بدرقه فرزندانمان رفتیم و فرزند دلبندش هرگز برنگشت. عزیزی که جانش فدای ملت و میهن شد.یادش گرامی باد.
روحش شاد و یادش گرامی
روحشان قرین رحمت .چنین انسان های آبروی یک کشور و ملت هستند
روحش شاد و یادش گرامی ❤.
شهیدمسعودفداکارکه درجهت دفاع ازوطن دربرابر دشمن قسم خورده دریادداشتی که خطاب به خانواده اش بوده ، که سربازوطن باشیم!ودشمن به خاک ما طمع وقصدحمله داشته باشد؟!
بنابراین خانواده محترم وشهید پرورفداکار باید به وجود داشتن این چنین فرزند نام آوری افتخارداشته باشندکه چنین فرزندی دردامن خودپرورش داده وتحویل اجتماع دادهاست
بااحترام ابراهیم نجم الدینی
روحش شاد و یادش جاوید . هر چه امروز کشور ما دارد و هرچه در آینده بدست بیاورد به برکت خون این جوانان شهید است..????????