یوسف منصوری: اخیرا ۳ مطلب در فضای مجازی بطور همزمان با توضیحات زیر منتشر شده است: به نظر وقتِ آن رسیده است که صدای غالب به رسمیت شناخته شود. ما (مصطفی ملتفت، شایان تدین و امیرحسین نوبهار) دراین سه یادداشت موافقتِ خود را با عنوان “زبان اچمی” برای زبانِ مادری مان اعلام کرده ایم…
یادداشت مصطفی ملتفت با عنوان «زیبایی شناسی زبان اچمی به مثابه زبانی کل نگر»
دراوزامروزبخوانید:
یادداشت شایان تدین با عنوان «اَچُمی، لارستانییا نیاپارسیک»
دربستکنیوز بخوانید:
یادداشت امیرحسین نوبهار با عنوان «بدون تعارف، اچمی هستم!»
درگریشنا بخوانید:
مطلب دوم به قلم شایان تدین مطلبی است که مفصلتر از دیگر مطالب به موضوع مورد بحث پرداخته و البته سخن گفتن در مورد آن نیاز به مجالی دیگر دارد؛ اما قصد بنده این است که در این یادداشت نگاهی انتقادی به دو مطلب دیگر داشته باشم. صد البته مراد بنده از نگاه انتقادی نگاه کینهجویانه و عیبگیر نیست، بلکه قصد من صرفا این است که با نگاهی همدلانه به استدلالات مطرح شده در دو یادداشت نگاهی بیندازم و نقاط ضعف و قوت هر دو مطلب را برشمارم. نقطه قوت هر دو مطلب این است که از نثر شیوا و پختهای بهره برده است. هر دو عزیز مطالب خود را با آراستگی زبانی هرچه تمامتر برای ما بیان کردهاند که این خود شایسته تحسین است اما بیایید به استدلالهای نهفته در پس دو مطلب دقیق شویم.
با وجود تفاوتهایی که در دو مطلب به چشم میخورد وجوه اشتراک فراوانی را در شیوه استدلال هردو میتوان دید: هر دو مطلب روی این مسئله تاکید دارند که بحثشان در مورد ترجیح زبان اچمی علمی نیست و ادعایی در زمینه علمی بودن این نام ندارند. مخاطب با این سوال بدیهی مواجه خواهد شد که مرجع این نام چه کسی یا چه چیزی خواهد بود. در هر دو مقاله تمام بار مشروعیت این نام بر گرده «مردم» سوار میشود، «مردم» طرفدار نام اچمی هستند، حال عبارتهای مختلفی نیز بجای «مردم» بکار برده میشود که حائز اهمیت است: «صدای غالب»، «قشر زیادی از خرده فرهنگها»، «عامه گویشوران» و… که در مقابل این قطب، قطب دیگری شکل میگیرد بنام «فضلا»، «نخبگان» و… هر دو مطلب چه به صورت واضح چه در لفافه این موضوع را مطرح میکنند که رجوع به تاریخ برای انتخاب نام بیاهمیت است؛ و باز هر دو مطلب علت مطرح شدن زبان لارستانی را گفتمان قدرت در منطقه عنوان میکنند. به عقیده بنده نکات برشمرده شده ستونهای خیمهای است که استدلالها حول آن برپا شده و چه سست و بیبنیاد هم برپا شده.
به مرور استدلالهای اصلی میپردازیم: تاکید روی این مطلب که استدلالهای ما «علمی» نیست کاملا هوشمندانه و زیرکانه است چون به گمان بنده هر دو نویسنده از این نکته آگاهند که دلیل علمی برای ترجیح نام اچمی در دست ندارند، بدیهی است که اگر داشتند زودتر از تمام این مطالب فکتهای علمی خود را بیان میکردند (اشاره به پست مدرنیسم در مطلب آقای ملتفت نشان از همین زیرکی و رندی است). اگر من در زمین حریف هیچ حرفی برای گفتن نداشته باشم بهترین کار این است که زمین بازی را عوض کنم! و توپ در چه زمینی فرود میآید؟ زمین «مردم». اما این شکل از استدلال در عین زیرکی مخدوش است و حاوی مغالطه نیز میباشد، به شکلی که حتی باعث ایجاد تناقضاتی در خود متون نیز شده است.
اولین سوال و مهمترین سوال این است که این «مردم» دقیقا کیستند و شامل چه کسانی میشوند؟ وقتی شما خود را صدای «مردم» مینامید دقیقا از کدام مردم صحبت میکنید؟ کدام «مردم» به شما حق نمایندگی خود را تفویض کرده تا از جانب آنان سخن بگویید؟ در بهترین حالت میتوان نظر شما را نظری شخصی و فردی دانست که به عنوان شهروند حق ابراز عقیده شخصی دارید اما نمیتوانید نظر خودتان را به کلیتی موهوم نسبت دهید. آیا شما از مردم نظرخواهی کردهاید؟ (جز نظرسنجی واتساپی آقای ملتفت با جامعه آماری ۳۳ نفر که به گفته خودشان اچمی و شیرازی و هرکسی که شماره آقای ملتفت را داشته است در آن شرکت کرده است. بعید میدانم این نظرسنجی حتی برای خودشان نیز معتبر باشد چه رسد برای ما!) به نظر میرسد که دوستان دچار مغالطه تعمیم جزء به کل شدهاند اما تعمیم در اینجا از جزء کاملا محدود به یک کل برساختهی موهوم است و ادعا میکنند که اگر پرسشنامه در بین مردم پخش شود «قریب به یقین» همین نتایج بدست خواهد آمد.اگر اکثریت «مردم» آنطور که شما میگویید موافق زبان اچمی هستند، اگر شما صدای غالب هستید، اگر عامه گویشوران خود را اچمی میدانند پس دیگر کل این بحثها بیمورد است چون مردم که تماما با شما و با زبان اچمی موافقند، میماند عده قلیلی از فضلا و نخبگان که شما هم میتوانید به آنها بی اعتنا باشید!
مسئله پرسشنامه هم در نوع خود جالب بنظر میرسد اما متاسفانه باید عرض کنم تمام کوشش شما برای استدلالتان برپایه مخدوش جلوه دادن گفتمان علمی است حال از پخش پرسشنامه بصورت تصادفی سخن میگویید که یکی از ابزارهای تحقیق علمی است! بنظر میرسد تا آنجا که بتوانید از روشهای علمی نتایج دلخواهتان را بگیرید با آن مخالفتی ندارید، اما رد گفتمان علمی مانند چاقوی دو لبهای است که ممکن است دست خودتان را نیز ببرد؛ اگر نمیخواهید علمی بحث کنید متاسفانه از ابزارهای علمی نیز نمیتوانید استفاده کنید.پخش پرسشنامه صرفا یک روش تحقیق است که برای تفسیر و توضیح آن نیاز به نظریات علمی است و شما پیشاپیش نظریات علمی موجود را از حوزه اعتبار خارج کردهاید و جایگزینی نیز برای آن ارائه ندادهاید.
مسئله بسیار مهمتر که اتفاقا مغفول مانده این است که آیا این چیزی که از آن صحبت میکنید یعنی دوگانه زبان (اچمی / لارستانی)واقعا دغدغه مردم به معنای عامه است؟ چند نفر را در بین عامه مردم دیدهاید که ذهنشان درگیر این دوگانه باشد؟ حوزه طرح مسئله و شیوه پروبلماتیزه شدن آن اتفاقا نشان دهنده این است که این مسئله اصلا و ابدا از دل جامعه برکشیده نشده و اتفاقا در گعدههای علمی/روشنفکری مجالی برای پرداختن به آن بوده و مسئله برای افراد عادی آنقدر حاشیهای است که یا اصلا برایشان مطرح نیست یا در اثر تبلیغات موجود بصورت تصادفی هرکس به یکی از دو سوی جبهه میپیوندد. قدمت تمامی بحثها حول این دوگانه شاید به ۱۰ سال هم نرسد، اگر مسئله هویت یابی برای مردم منطقه است آیا قبل آن ما بیهویت بودهایم؟ برای من مهم است که به این مسئله بپردازم: چرا الان و اکنون این مسئله به مسئله تبدیل شده است؟ غیر از این است که اساسا خود بحث و شیوه مسئلهمند شدن آن تماما «سیاسی» است و ناشی از تحولات تقسیمبندی قدرت در منطقه؟ اگر دعوا سیاسی است این رنگ و لعاب زیباییشناسانه و هویتخواهی را کنار بگذارید و صادقانه با مخاطب موضع خود را بگویید؛ دعوایی است در بین دو جناح سیاسی که شما مستقیما در حال کمک به یک سوی قضیه هستید، نیازی به گرفتن ژست بی طرفی نیست.
نکته دیگر: نفی نگاه علمی، نفی رجوع به تاریخ و نفی هر شکلی از بحث چارچوبمند تبعات بسیار خطرناکی میتواند داشته باشد. همانطور که تا چند سال پیش ردپایی از لفظ اچمی وجود ندارد ممکن است چند سال دیگر مردم عبارت دیگری را به جای این نام برگزینند غیر از نام اچمی. با شیوه استدلالی شما تصمیم مردم برای تغییر نام و تغییر ذائقه و سلیقه آنان همانا و تغییر نام همانا. اما با این رویه آیا اصلا انباشت فرهنگی رخ خواهد داد؟
جدای از مطالب برشمرده در مطلب آقای نوبهار صرفا تجربیات شخصیشان از دانشگاه ذکر شده که برای خودشان قابل اعتنا و برای من نیز جذاب است اما نمیتواند اما توانی بیش از آن ندارد. مطلب اقای ملتفت نیز ملغمهای است از نظریات پست مدرن و تجربیات شخصی و خانوادگی و ناخودآگاه جمعی و نقد پوزیتیویسم و دفاع از ارزشهای دموکراتیک و پرواز از اچم به مهاجرت و مواجهه فرهنگها و….
در آخر باید عرض کنم در این دعوا بههیچعنوان طرفدار شق دوم یعنی «زبان لارستانی» نیستم و تمام این تذکرات و نقدها برای این است که اتفاقا بحث به جای بهتری کشیده شود. دوستی بنده با نویسندگان این مطالب مؤید این قضیه است که خصومت شخصی یا جناحی یا سیاسی در کار نیست و صرفا نکات برشمرده برای بهتر شدن شیوه استدلال است.
احسنت
البته در خود مطلب هم تاکید داشتم که موافق موضع شما نیستم و نقد بنده نقدی همدلانه است. امیدوارم با موضع شما خلط نشود
این. مطالب درباره. گویش. مردم. در جنوب. فارس. تحت. عنوان. گویش. لارستانی. ویا. گویش. اچمی. در. سایت. اوز امروز. وسایت. گریشنا. در گراش. مطرح. شده. است. اما. خوشبختانه. در. سایت. اوز. خوب. مورد. بررسب. وواکاوی. وتجزیه. وتحلیل. اجتماعی. قرار. گرفته. است که. بسیار. کاری. لازم. وضروری. است. تا. افکغر عمومی. بیشتر. با. این. مباحث. اشنا. شوند
ما مردم لارستان بزرگ شامل لار اوز گراش خنچ و……دارای فرهنگ وزبان مشترک هستیم همگی مردمانی خیر وبا صداقت می باشیم سعی کنیم مطالبی بنویسیم که سبب همبستگی ووحدت منطقه باشد تا درسایه ان کل منطقه رشد وتوسعه پیدا کند از اچمی واین حرفها پرهیز کنیم که سودی برای منطقه ندارد ما مردم جنوب فارس به گویشهای اوزی لاری گراشی خنجی و…….تکلم می کنیم وهمه با هم خوب وبرادریم