فرهاد ابراهیمپور(محمودا): در دنیا؛ مردان و زنان بزرگی جلو دار بوده اند؛ در جنگ های میهنی؛ در نبردهای مردمی با ظلم و ستم؛ در راه توسعه و پیشرفت کشور. جلوداران و پیشقراوان فقط در جنگ ها در صف مقدم نبوده اند؛ بلکه در عرصه های مختلف اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و ورزشی نیز پیش رو و در صف مقدم بوده اند؛ شجاع بودند وبی باک و در این راه حتی کشته شده اند.
اما حکایت حباب السلطنه حکایت دیگری است نه جنگ کرده و نه اهل جنگ است نه در نبردی بوده و نه پیشقراول سپاه و لشکری بوده؛ نه چون سربازان فداکار جبهه و جنگ در صف مقدم تا پای جان جنگیده و نه در طول عمرش برای مردم و پیشرفت کشورش کاری کرده؛ اما آنگونه که خودش میگوید در صف مقدم بوده و جلو نشین بوده است .
برایم خیلی عجیب و غریب بود که چگونه میتوان بدون اینکه تلاشی بکند و هزینهای بدهد و بهقول معروف زخمی بردارد دراین روزگار جلو نشین شده است. برای همین بهش زنگ زدم و ازش خواستم که اگر امکان دارد وقتی بدهد تا در این باره با هم گپ و گفتگویی داشته باشم و گره از کار بگشاید. گفت: سعی میکنم فردا بعد از جلسه باهات تماس بگیرم گفتم ساعت چند؟ گفت ۱۰ صبح.
فردا شد و ساعت از ده گذشت خبری نشد ؛ از یازده هم گذشت خبری نشد؛ تلفن زدم موبایلش در حالتی بود که میگفت الان در دسترس نیست اما پیام شما به او منتقل خواهد شد. ساعت ۲ ونیم بعد از ظهر بود که تماس گرفت گفت: ببخشید من در جلسه بودم و طول کشید؛ خودتان میدانید جلسات مهم همیشه سر وقت تمام نمیشود ( نخواستم ازش بپرسم شما در آن جلسه چهکار میکردید) فقط گفتم بله جناب حباب السلطنه فرمایش شما درست است.
بگذریم؛ ساعت ۵ بعدا ظهر جایی خلوت با رعایت پروتکل نشستیم. بعد از احوالپرسی پرسیدم؛ شما چگونه به جلو داری و جلو نشینی رسیدهاید ؟
تلاش جانم ؛ تلاش ؛ آدم که تلاش نکند به جایی نمی رسد، زحمت کشیدم؛ چند سال آخرصف بودم ؛ بعد سه سال اومدم ردیف دوم الان چهار سال است که صف اول و مفتخر به جلو نشینی هستم.
ببخشید متوجه نشدم تو کجا صف اول هستید؛ منظورتان مدرسه که نیست؟
نه عزیز من توی جلسات منظورم هست ؛ توی همایش ها ؛ توی مراسم ها ؛ توی هر جایی که مراسم مهم برگزار میشود.
یعنی الان شما تو همه جلسات ردیف جلو می نشینید؟
به اینجا سوال که رسیدیم جناب حباب کمی خودش را در صندلی جابجا کرد؛ گردنش را مثل گوزن راستتر گرفت و با نگاهی که مثلا نافذ هست روبه من کرد وشمرده و قاطع گفت:
بله آقا من ردیف اول می نشینم.
مثلا شما یک وقت دیر رفتید و دیدید ردیف اول پر شده است؛ آنوقت چکار می کنید ؟
اولا من قبل شناس هستم و وقت شناس هم هستم. میدانم کی و چگونه به محل جلسه بروم تا ردیف جلو را از دست ندهم .
ببخشید من وقت شناسی فهمیدم؛ اما این قبل شناسی دیگه چیه؟
یعنی من از قبل متوجه میشوم که جلسه کی هست. چه کسانی احتمالا می آیند و در چه سالنی هست و کجا باید بنشینم .
مگر صف اول و جلو نمی نشینید ؟
بله اما این جلو نشینی هم برای خودش آداب و تکنیکی دارد؛ باید بدانی عکاس کدام طرف ایستاده و از چه زاویهای عکس میگیرد. اگر عکاس دو نفر هست؛ کدام لوکیشن مناسب است و زاویه دید کسانی که می روند بالا سخنرانی میکنند؛ آیا نگاهشان با من تلاقی پیدا میکند یا نه ؛ برای همین اگر تلاقی نکند و مرا نبینند و فضا و مکان خوب نباشد میروم ردیف دوم؛ ولی در مرکز می نشینم فقط باید مواظب عکاس و سخنران باشم که منو ببینند و در کادر آنها باشم
جناب حباب! به به شما چه تبحری دارید؛ فکر همه جا را کرده اید . شما جایی دوره و آموزش دیده اید ؟
تلاش جانم. من سختی های زیادی کشیده ام ؛ خاک سالن خورده ام ؛ این موها را تو جلسات سفید کرده ام تا جلو نشین شده ام البته دوستان و همکارانی هستند که با هم تبادل نظر می کنیم؛ هم در شهر هم از تجربیات برون شهری و حتی برون مرزی استفاده می کنیم.
بعد شما در این جلسات چهکار میکنید؟ تا آنجا که من شما را می شناسم نه مدیر نهاد و ادارهای هستید و نه جز مسئولین شهری و نه حتی جز معتمدین شهر؛ تخصصی هم که ندارید ؛ پس برای چه می روید ؟
در فوتبال ۲۲ نفر در زمین بازی می کنند ؛ بقیه تماشاگرها هستند؛ آنها هستند که شور و شوق به بازی میدهند .جلسات بدون آدمی چون من چه شوقی دارد؟
اینطور که من متوجه شدم شما کاری ندارید که جلسه به خاطر چی هست و قراره راجع به چه موضوعی صحبت کنند ویا سخنرانان چه کسانی هستند؛ همینطوری میروید و ردیف جلو می نشینید ؟
الکی که جلسه نمی گذارند ؛ حتما جلسه به خاطر چیزی هست؛ اما من فضولی نمیکنم و آزاد هستند راجع به هرچیزی که میخواهند صحبت کنند؛ من به همه جلو نشینان و سخنرانان احترام میگذارم.
یعنی فقط به جلو نشینان و سخنرانان. پس بقیه چی؟
بقیه بیشتر آدم های عادی و معمولی هستند؛ ردیف اول و دوم و سوم خب یه چیزی ؛ آدم هایی هستند که سلام و علیکی داریم ولی مهم جلو نشینان هستند؛ من کنار آنها عکس ها گرفتهام ؛ با آنها آشنا شده ام در خبرها و مجلات و روزنامه ها عکس من کنار آنها دیده شده است اینهاست که شوق مرا در جلو نشینی دو صد چندان میکند مردم وقتی عکس مرا در این جلسات می بینند از همدیگه سوال میکنند میگن ببین حباب هم آنجاست البته این جلو نشینی برای من بی فایده هم نیست.
حباب السلطنه وقت این حرف ها را میزد انگار قند تو دلش آب میشد انگار رئیس جایی شده بود انگار که آرزوهای برآورده شده اش را دو باره مز مزه میکرد.
جناب جباب السلطنه مطمئنا خاطرات زیادی از جلونشینی در این جلسات دارید میشه چند تایی از آنها برایمان بگویید؟
با کمال میل، دنیا من پر از خاطره است شاید ندونید من در بیشتر جلسات سعی میکنم حضور پیدا کنم چه با دعوت چه بی دعوت در یکی از جلسات اولیه جلو نشینی ام بود که اتفاق بدی افتاد؛ جلسه برگزار شد و فردای آنروز عکس آنها چاپ شد یک نفراز فامیل که لجاجتی با بنده دارد منو تو اون عکس مسخره کرده بود ؛ آخه من با کفش کتونی و جوراب سفید اون جلو نشسته بودم و نیشم هم تا بناگوش باز بود؛ از خودم خجالت کشیدم؛ اون اتفاق تجربه بزرگی برای من شد؛ فهمیدم باید کفش رسمی بپوشم؛کت و شلوارخاکستری یا سیاه داشته باشم و مواظب عکاس ها باشم که عکس ناجور ازمن نگیرند؛ البته کار سختی است که از اول تا آخر مواظب عکاس باشی. خوشبختانه اتفاق جدیدی نیفتاده.
یه خاطره دیگه اینکه دو سال پیش جایی جلسه مهمی بود؛ میخواستم برم جلسه که تلفن زنگ زد؛ زنم گوشی برداشت گفت حال مادرت خراب است ؛ گفتم خب، گفت خب نداره باید سریع بریم پیشش ببینیم چه خبر است. گفتم اینم مادر ما نمیدونه کی مریض شه، سریع رفتم خونه مادرم دیدم دل درد داره به زنم گفتم آب قند بهش بده خوب میشه، من باید برم جلسه. گفت نمیشه باید ببریمش دکتر. من که هر جا بلا نسبت شما خرم میره پیش عیال مربوطه بزمون هم نمیره. گفتم باشه ؛ بردمشون دکتر و تحویل دکتر دادم و سریع اومدم بیرون و رفتم جلسه؛ وقتی رسیدم دیدم همه اومدن و ردیف اول پر پر و ردیف دوم و سوم هم کاملا پر فقط گوشه ردیف چهارم یه صندلی خالی بود بدون اینکه کسی متوجه ام بشه یواشکی اومدم بیرون نگو سه نفر از ردیف چهارم که آشنا بودن منو دیدن فردا بساطی شد میگفتند جلونشین ولو نشین شده این واقعه تلخ سنگینتر از مرگ پدرم بود .
جناب حباب خاطره خوب چه دارید؟
هر وقت تو جلسه ای باشم یعنی خاطره خوب . البته خوب خوب که خیلی هم عالی بوده یکی دو تا دارم که بهقول خارجی ها پرفیشنال است و بقول آمریکایی ها و اووه.
در جلسه ای نشسته بودم که کنار من یک صندلی خالی بود؛ نفری که از شهر دیگری آمده بود نمی دونم مسئول بود یا نبود، همینکه بهمن رسید سلام و علیک گرمی کرد و گفت من نمی دانم کجا شما را دیده ام ؛ کمی فکر کرد و گفت بله فهمیدم در سمپوزیوم گیاه شناسی؛ اره آنجا دیدمتون و بعد ادامه داد جناب مهندس شما هم امروز سخنرانی دارید (آنقدر از کلمه سمپوزیوم و مهندس خوشحال شده بودم که دچار وجد شدم و با هیجان کنترل شده ای گفتم شاید. و او اصرار کرد که امروز من صحبت کنم ) از آنجا که من نمی دونستم سمپوزیوم چیه و تو کدوم شهر بوده و من چه ربطی به مهندسی کشاورزی دارم؛ فکر کردم کمتر صحبت کنم بهتره؛ ولی از اینکه منو مهندس خطاب کرد و اظهار آشنایی کرده تا دو هفته شیرینی اون لحظه در وجودم ماند و خاطره زیبایی در زندگی ام رقم زد و اینروز را در دفترچه خاطراتم بعنوان روز طلایی ثبت کرده ام.
جناب جباب شما که اینهمه جلو نشین بوده اید و صحبت های مختلف شنیده و با آدم های زیادی سلام و علیک داشته اید تا حالا جایی سخنرانی داشته اید یا در جلسات حرفی زده اید که گره ای از کار ملک و ملت باز کنید یا پیشنهاد سازنده ای بدهید؟
ببنید یک عده باغ درست میکنند ؛ درخت میکارند و گل پرورش می دهند و مزین و مرتب میکنند دستشون درد نکنه ما هم میرویم در این باغ قدم می زنیم لذت می بریم و عکس های یادگاری می گیریم. امیدوارم متوجه عرایض بنده شده باشید.
کاملا جناب حباب السلطنه!کاملا متوجه شدم.
جناب حباب میشه برای حسن ختام اینجا با هم یک عکس سلفی بگیریم؟
نه نمیشه ولش کنید عکس جایی باید گرفت که ردیف اول داشته باشد جلو نشسته باشی و کلی آدم باشد و بعدش هم جایی چاپ بشه با تو عکس بگیرم که چی بشه؟
دیدم بیراه هم نمیگه ایشون بالاخره جناب حباب السلطنه هستند.
یادم رفت ازش بپرسم اهل کجاست؛ اوزی بود؛ گراشی بود ؛ لاری یا خنجی بود نفهمیدم؛ شبیه همه اینجاها بود و نبود؛ ولی دقیقا حباب السلطنه جلونشین بود.
بسیار عالی بود این مصاحبه ی زیبا خاطره ای را برایم تداعی کرد
مراسم تودیع و معارفه ی دو تن از مسیولین در سالن الزهرا بود چون برخی از مسئولان هنوز نیامده بودند لذا میهمانان به رسم ادب ردیف اول را خالی نگاهداشته و در صفهای بعدی جلوس می کردند من نیز به همراه یکی از دوستان در ردیفهای سوم چهارم اقامت گزیدیم ناگهان سه حباب السلطنه با غرور و تبختر فراوان که نحوه راه رفتنشان حضار را به یاد فیلم کوچه مردها می انداخت وارد شدند و ردیف اول جلوس کردند ، کمی بعد مسیولین از مرکز شهرستان وارد شدند ناگهان حبابها ترکید و این دوستان به ردیفهای آخری عقب نشینی کردند.ش
بسیار عالی توصیف کرده بودید امیدوارم روزی بشود حباب السطنه ها را به اسم واقعی به مردم معرفی کرد هر چند تا حدودی مردم آنها را میشناسند در هر حال کارتان جالب بود.
جالب بود جناب فرهاد حباب السلطنه نماد عده زیادی از افراد فرصت طلب وکم سواد وبی بهره از فرهنگ اجتماعی است که امروزه نه تنها در اوز که در بسیاری از مناطق حضور دارند ومعمولا شرایط اجتماعی وقت انها را پرورش می دهد
البته برای بعضیها کلا اتفاوت چندانی ندارد چون اصلا حضور ندارند و حضورشان برای فضای مجازی و انتخابات است .باید درود فرستاد به این قهرمانان مجازی که در عالم خود یلان توانمندی هستند .
در شهر ما البته افرادی هم هستند که جلو نشین نیستند ، هیچ کاری هم انجام نمیدهند ولی خود را از بنیانگذاران هم معرفی میکنند . به اینگونه افراد چه باید گفت ؟
بله درست میفرمایید جناب ابراهیم پور چون هستند افرادی در این شهر که همه کارها را به تنهایی انجام داده اند وفیلسوف قرن هستند و اعلام هم میکنند که من انجام داده ام ولی عجیبه که هیچ کس قدرش را نمیداند و همه او را تکذیب میکنند که کار واقعا زشتی است .
اگر این همه حباب السلطنه نداشتیم، کار ما به اینجا نمی کشید.
هنگامی که این همه حباب السلطنه داریم، جای پرسشی ندارد که چرا شده ایم این و چرا گرفتار این دردسرها شده ایم.
نمره شما جناب آقای ابراهیم پور ۲۰.
یکی از معایب بزرگ حباب السلطنه ها تنگ کردن عرصه برای خدمتگذاران واقعی میباشد امیدوارم مطلب آقای ابراهیم پور بتواند تلنگری باشد تا با خالی شدن حبابها فضای جامعه به تعادل برسد
آقای. احمدی بخاطر اینکه عضو مجمع بهداشت. ودرمان. وبتز نشسته وزارت بهداشت می. باشد لا اقل هر گاهی. درباره اخبار علومپزشکی اوز. وگراش. وخنج. را مطرح. و مقایسه و بررسی نمای...
انتظار از جناب. احمدی مدیر سایت در مطلب: نماز عید فطر اوز به گزارش تصویر
مدیر محترم سایت سلام. چنانچه. با تغییر. رویه میخواهید. اخبار. چندان منتشر. نکنید. دراین شهر کوچک به چه مطالب ومسایلی می پردازید ؟؟ قطعا نیروها و افرادی که بتوانند مطالب....
خدمت جناب احمدی. مدیر سایت در مطلب: رقابت تیمها در انصراف از ادامه مسابقات فوتسال جام رمضان اوز
سلام اوز امروز اعلام کرده که از ابتدای سال تغییر رویه داده و اخبار را کمتر پوشش می دهد. مطلب «تغییر رویه اوز امروز و پیام اوز» در بخش سخن هفته سایت هنوز در دسترس است....
مدیریت در مطلب: رقابت تیمها در انصراف از ادامه مسابقات فوتسال جام رمضان اوز
آقای احمدی رسانه اوز امروز. دیگر خیلی غیر فعال شده. است اگر این چنین ادامه دهید کم کم مردم ومخاطبان شما را فراموش. میکنند مخصوصا اینکه دیگر. کامنت ها. را خیلی دیر به دیر...
شهروند. فعال اجتماعی. در اوز در مطلب: رقابت تیمها در انصراف از ادامه مسابقات فوتسال جام رمضان اوز
به نام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه برنگذرد ✋با درود و عرض ادب ، شادباش نوروز و آرزوی سال نوی پر از سلامتی ، برکت و شادی خدمت همه ی مردم عزیز منطقه ????احتراما شرکت...
روابط عمومی شرکت آویسا ویرا طب در مطلب: تاملی بر گروه های مجازی اوز
ورزش همیشه با منش پهلوانانه و اخلاق معنا پیدا میکنه ، متاسفانه امشب شاهد مرگ فوتبال و اخلاق در سالن بودیم ،اگر مسئولان برگزاری مسابقات تصمیمی در این مورد نگیرند ،خیانت ب...
فوتبال دوست در مطلب: ۴ تیم از شهر اوز به نیمه نهایی فوتسال جام رمضان راه یافتند
کمیته انظباطی باید اینجا مقتدر و با جسارت و شجاعت رای دهد ، این آزمونی بزرگ برای کمیته انظباطی خواهد بود که ایا از این آزمون سربلند بیرون خواهد امد یا خیر،...
دوستدار فوتبال پاک در مطلب: ۴ تیم از شهر اوز به نیمه نهایی فوتسال جام رمضان راه یافتند
بنا به قول. وقرار فرمانداری. برای. استقرار. اداره ثبت. اسناد. املاک بعد. از تعطیلات نوروز. باید. این موارد برای. تاسیس اداره ثبت. اسناد. از طرف مسولان. شهرستان. درخواست....
فرمانداری. وشورای شهر. اوز. توجه فرمایند در مطلب: مدرسه کار و دانش بهروزیان اوز با مدیریت جدید، ورود موفقیت آمیز فارغ التحصیلان به بازار کار را هدف گذاری کرده است
دوست عزیز ناشناس .بنده بهرام رفیعی موسس مدرسه غیردولتی نظری خودم را معرفی میکنم که صریح و واضح با جرات و شهامت بتوانیم گفت و گو کنیم . البته از حضرتعالی تقاضا دارم چنانچه...
در مطلب: بنیاد نیکوکاران امید آفرین چهارمین دوره تجلیل از دانشجویان برتر را برگزار کرد
شورای شهر اوز. خودشان را در مورد. بیمارستان. راهپیما. ومشکلات بیمارستان. فعلی اوز. کنار. کشیده اند وهیچ. دخالتی. دراین. موارد. نمیکنند مگر شورای شهر. نماینده مردم. اوز....
ریس شورای شهر. توجه. نمایند در مطلب: ضرورت اقدام کارشناسانه در حوزه بهداشت و درمان شهرستان اوز
بسیار عالی بود این مصاحبه ی زیبا خاطره ای را برایم تداعی کرد
مراسم تودیع و معارفه ی دو تن از مسیولین در سالن الزهرا بود چون برخی از مسئولان هنوز نیامده بودند لذا میهمانان به رسم ادب ردیف اول را خالی نگاهداشته و در صفهای بعدی جلوس می کردند من نیز به همراه یکی از دوستان در ردیفهای سوم چهارم اقامت گزیدیم ناگهان سه حباب السلطنه با غرور و تبختر فراوان که نحوه راه رفتنشان حضار را به یاد فیلم کوچه مردها می انداخت وارد شدند و ردیف اول جلوس کردند ، کمی بعد مسیولین از مرکز شهرستان وارد شدند ناگهان حبابها ترکید و این دوستان به ردیفهای آخری عقب نشینی کردند.ش
بسیار عالی توصیف کرده بودید امیدوارم روزی بشود حباب السطنه ها را به اسم واقعی به مردم معرفی کرد هر چند تا حدودی مردم آنها را میشناسند در هر حال کارتان جالب بود.
حکایت جالب و آشنایی بود.
جالب بود جناب فرهاد حباب السلطنه نماد عده زیادی از افراد فرصت طلب وکم سواد وبی بهره از فرهنگ اجتماعی است که امروزه نه تنها در اوز که در بسیاری از مناطق حضور دارند ومعمولا شرایط اجتماعی وقت انها را پرورش می دهد
قطعا حکایت امروز خیلی از ماهاست.
دقیقا تصویر آن را در اذهان ترسیم نموده اید.
البته برای بعضیها کلا اتفاوت چندانی ندارد چون اصلا حضور ندارند و حضورشان برای فضای مجازی و انتخابات است .باید درود فرستاد به این قهرمانان مجازی که در عالم خود یلان توانمندی هستند .
در شهر ما البته افرادی هم هستند که جلو نشین نیستند ، هیچ کاری هم انجام نمیدهند ولی خود را از بنیانگذاران هم معرفی میکنند . به اینگونه افراد چه باید گفت ؟
بله درست میفرمایید جناب ابراهیم پور چون هستند افرادی در این شهر که همه کارها را به تنهایی انجام داده اند وفیلسوف قرن هستند و اعلام هم میکنند که من انجام داده ام ولی عجیبه که هیچ کس قدرش را نمیداند و همه او را تکذیب میکنند که کار واقعا زشتی است .
شخصیت انسانها به اصالت رفتار است به امید روزی که حباب السلطنه ها این را بفهمند .
اگر این همه حباب السلطنه نداشتیم، کار ما به اینجا نمی کشید.
هنگامی که این همه حباب السلطنه داریم، جای پرسشی ندارد که چرا شده ایم این و چرا گرفتار این دردسرها شده ایم.
نمره شما جناب آقای ابراهیم پور ۲۰.
یکی از معایب بزرگ حباب السلطنه ها تنگ کردن عرصه برای خدمتگذاران واقعی میباشد امیدوارم مطلب آقای ابراهیم پور بتواند تلنگری باشد تا با خالی شدن حبابها فضای جامعه به تعادل برسد