پیام اوز/مصطفی ملتفت:هدفم از این سلسلهگفتوگوها شناساندن دانشجویان تحصیلات تکمیلی نخبه و خلاق «اوز و حومه» که در دانشگاههای برتر ایران و جهان در حال تحصیلاند، به شهروندان منطقه است.
در دومین مصاحبه، با “آیدا بالانچی” رتبۀ نخست رشتۀ نقاشی در کنکور کارشناسیارشد سال ۹۷ به گفتوگو نشستهام.
* لطفاً خودتان را معرفی کنید؟
آيدا بالانچي متولد ١٣٧٤، تحصيلات پايه را در اوز و متوسطه را در شيراز گذراندهام. ليسانس معماري از دانشكدۀ هنر و معماري آزاد شيراز و رتبۀ ١ كشور دركنكور كارشناسيارشد هنر در سال ۹۷ که اکنون نیز در رشتۀ كارشناسيارشد نقاشي دانشگاه تهران در حال تحصیل هستم. چند مورد فعالیت هم داشتهام از جمله: برگزاري يك نمايشگاه انفرادي در اوز؛ دو نمايشگاه نقاشي گروهي در شيراز و يك نمايشگاه گروهي در تهران؛ اجراي دو نقاشي ديواري در منطقۀ ١٠ شيراز و اجراي يك نقاشي ديواري در اوز؛ برگزيدۀ يك اثر در نمايشگاه فير پارما ايتاليا.
* شما در خود دانشگاه تهران مشغول به تحصیل هستیدیا دانشگاه هنر از دانشگاه تهران جداست؟
دانشگاه تهران اولين دانشگاه در شهر تهران است كه به قسمت رشتههای هنریاش،”دانشکدۀ هنرهاي زيبا”میگویند؛ یک دانشگاه هنر دیگری هم در شهر تهران وجود دارد، اما با دانشگاه تهران كه همان هنرهاي زيباست تفاوت دارد.
* چرا رشته نقاشی را انتخاب کردید و علاقهتان به آن از کی آغاز شد؟
من از کودکی به نقاشی علاقه داشتم و اولين باري كه نقاشیهای مرا به نمايش گذاشتم ١٠ سالم بود(در زیرزمین شهرداري اوز که گاهی بهعنوان گالری هم از آن استفاده میشد). اينكه من به هنرستان نرفتم بخش عمدهاش را تقصير خودم نمیدانم؛ مقصر اصلی را آموزشوپرورش و مدرسه میدانم كه آن زمان از ما نخواستند استعداد خودمان را بشناسيم (در واقع از لحاظ ذهنی ما را آماده نکردند، و انتخاب و جستوجو کردن را در ما پرورش ندادند) و حتي مشاور مدرسه اين جمله رابه من گفت:«رياضيت خوبه حيفه بري هنرستان.» و به نظرم همۀ ما يكي از بزرگترین تصمیمهای زندگيمان را كه در سن ١٤ سالگي موقع انتخاب رشتۀ مدرسه (رياضي/تجربي/انساني/هنر)میگیریم اصلاًنمیشناسیم. نه جامعه و محيط آموزشي از اهميتش برایمان میگوید و نه خودمان به آن شناخت فردي (بلوغ فکری)رسیدهایم كه بتوانيم درست انتخاب كنيم. من افراد زيادي رادیدهام كه اگر اين تصميم رابهصورت ديگري گرفته بودند، اکنون خیلی موفقتر بودند؛اما اينكه ليسانس را نرفتم هنر بخوانم، دیگر تقصير خودم بود.
*به نکتۀ بسیارقابلتأملی اشاره کردید! چون دقیق یادم است که روزی مدیر مدرسۀ ما خانوادههارا به مدرسه دعوت کرد و در جلسهای گفت:«بچههایتان را بفرستید هنرستان، چون برای آیندۀشغلیشان مناسبتر است، باورنکردنی است!»ولی درآن سال همه به مدرسۀ کاردانش رفتیم و هیچ رشتۀ نظری در مقطع دوم دبیرستان (نه ریاضی، نه تجربی،نه انسانی) تشکیل نشد؛ و من بعدها متوجه شدم که چه اجحافی در حق دانشآموزان از جمله به خود من شده است! (که قطع به یقین هنوز بعد از گذشت ۸سال، همکلاسیهایم هزینۀ این اجحافی که بر آنها رفته را متوجه نشدهاند) فقط تعداد انگشتشماری از دوستانم به خاطر هوشیاری خانوادههایشان، برای تحصیل در رشتههای نظری به لار و گراش فرستاده شدند. خود من هم بعد از گذشت دو سال تنها توانستم پیشدانشگاهی رادر رشتۀ علوم انسانی (آن هم در مدرسۀ بزرگسالان)بگذرانم.نمیدانم این حرف مدیرمان از روی دلسوزی بود یا هرچیزی؛ ولی قطعاً این کلیگوییها یا مشاورههای غیرتخصصی، فقط کُشتن استعداد و ایجاد خلل در روند خودشکوفایی یک فرد است.
من هميشه دوست دارم با بچههایی که اکنون موقع انتخاب رشتهشان است صحبت كنم، چون خودم خيلي احساس پشيماني میکنم، دوست دارم بدانند كه چقدر اين تصميم، كل زندگيشان را تغيير میدهد.
* رشتۀ نقاشی قرابتی با معماری هم دارد؟
از نظر من،نقاشي و معماري قرابتهای زيادي دارند؛ معماري يك هنراست، هنر خوب ديدن، خوب تجسم كردن يك فضا، ترکیببندی يك فضا با طبيعت، هنر بهکارگیری نور و رنگ در فضا، همۀاینها در نقاشي وجود دارد. به عقیدۀ من كسي كه نقاش باشد خيلي عمیقترمیتواند معماري را درك كند. معمارهای مطرحي نقاش بودهاند و برعكس نقاشهایی كه معمار بودهاند؛ برای مثال مرحوم هوشنگ سيحون كه يكي از بزرگترین معمارهای ايراني است که نقاش هم بوده است؛ یا مثل لوكوربوزيه پيشگام معماري مدرن كه نقاش بوده،و برعكس جوتو و داوينچي كه نقاشهای معمار بودهاند.
* شما به کدام سبک از نقاشی علاقهمند هستید؟
برای من هر سبكي جذابيت خودش رادارد و بهعنوان يك هنرجو (نه هنرمند، چون تا هنرمند شدن راه بسيار است) سعي میکنم بدون هيچ تعصب و بهکارگیری سليقه، تکتک سبکهارا بشناسم و رازهایشان را كشف كنم.
* تواضع شما ستودنی است، و بیشک این باعث پیشرفتتان میشود.امابههرحال شاید به یک سبک بیشتر علاقهمند باشید؟
واقعاًنمیتوانم بگویم به كدام سبك بیشترعلاقه دارم!واقعاًهركدامش جذابيت خاصي براي من دارند و دنياي جديدي به من میدهند؛ اما میتوانم بگویم كدام سبکها را “فعلا” نمیتوانم ارتباط برقرار كنم؛ هايپر رئال و سوررئاليسم (به استثنای آثار فوقالعادۀ رنه مگريت).
به نظرم براي صاحب سبك بودن هنوز راه طولاني در پيش دارم.فعلاً در حال تجربه و شناخت سبکهای مختلف هستم. براي خودم با کشیدن آثاری، از رنسانس گرفته تا قرن ٢١ را كار میکنم كه بشناسمشان؛ اما سبكي كه خودم بيشتر به سمتش كشيده میشوم”اكسپرسيونيسم و آبستره”است و كارهايي كه درنمایشگاههای قبلیام بودهاند ازاین دو سبک بوده است؛ و الآن نیز سعي میکنم موضوعهاودغدغههای درونیام را با ادغام اين دو سبك روي بوم پياده كنم.
* چند سبک نقاشی داریم؟توضیح مختصری بدهید.
اين سؤالتان زياد گسترده است؛ ما با توجه به تاريخ هنر،سبکها را شناسايي میکنیم. هر دوره سبکهای مختلفي دارد؛ از بدو تاريخ تا قرنهای ۲۰، ۲۱، و علاوه بر اين، هر منطقه باز سبکهای خودش را دارد.مثلاً سبك نقاشي قهوهخانهای كه مختص به ايران است. حالا شما حساب كن هر اقليم و كشور چه سبکهایی را دارند! فكر كنم سؤالتان بايد جزئیترشود.
* دربارۀ دو سبکی که اشاره کردید توضیح میدهید؟
مختصرو قابل درک که بخواهم توضیح دهم، وقتي هنرمند حالات دروني خودش را بیرون میریزد به آن حالت ميگوینداكسپرسيونیسم. برخلاف امپرسيونيسم كه حالات بيروني و محيط اطراف را به نمايش میگذارد. اكسپرسيونيسم يعني هيجانات و حالات دروني خودت را (گاهي خشن) بهصورت هنر نشان بدهی. آبستركت يا هنر انتزاعي هم هنري است كه در آن هيچ مفهوم و فرم و شكل خاصي ديده نمیشود؛ فقط احساسات و انديشۀ هنرمند در قالب رنگ ديده میشود. به عبارتی، آبستره بر خلاف مفهومگرايي و بازنمايي هرچیزیاست. اين سبکها كارهايي هستند كه از سال ٩٠ تاحدوداً۹۵، ۹۶كار میکردم.
* ازروزهای سخت کنکوربرایمان بگویید،چطورپیشرفت؟
كنكورهنربرخلاف كنكوركارشناسي برای من بینهایت جذاب بود،طوري كه خيلي وقتهابه اطرافيانم میگفتم كه خيلي دلم برای آن يك سالي كه درس میخواندم تنگ شده،چون مجبورنبودم درسهایی راكه بهش علاقه نداشتم بخوانم. سه بخش مهم داشت:”تاريخ هنرواسطورهها،تاريخ ادبيات ونقد”كه شاملنقدفلسفه ونقدادبي میشدومن يك سال واقعاًباعشق اینهاراخواندم.كنكورهنردومرحلهای بودومن رتبۀمرحله اولم ١٣٥ شدم كه تارتبۀ ٦٣٠ مجازبه سراسری بود،وبعدازآن سه ماه وقت داشتم براي كنكورعملي كه در تهران برگزارمیشدو مدت آن چهارساعت بودبامحوریت دوموضوع.من اين سه ماه راهرروزشبیهسازیم یکردم،هفتهای نُه، ده تاكارمیکشیدم به مدت چهارساعت بدون اين كه ازسرجایم بلندشوم وچون كنكورعملي ارشدروي زمين برگزارمیشد،من همروی زمين شبیهسازی میکردم.كنكورعملي براي رشتۀهنرخيلي مهمتروسرنوشتسازاست؛میتوانست رتبههای تکرقمی رابه سهرقمي تبديل كندوبرعكس.نمرۀ امتحان عملي هم ۹۰ درصدکسب کردم كه البته جمعِ نظرچهارداوربودودر آخرهم رتبۀنهايي که مجموع امتحان عملی و نظری را رویهمرفته محاسبه کردند که رتبۀ نخست کنکور را به دست آوردم.
* در روزهای تلاش برای کنکور “یأس و دلسردی” هم سراغتان میآمد؟ چگونه آن را مدیریت میکردید؟
شايدخيلي ازروزهااز خواندن دلسردمیشدم يابه خاطرحجم زيادمطالب ياپراكندگي موضوعات خسته وسردرگم میشدم؛اماهیچوقت ناامیدنبودم ومطمئن بودم كه قبول میشوم.چون تمام تلاشم رامیکردم وبه خودم میگفتم اين تنهامسيرموجودبراي زندگي تواست وهيچ راهحل دومي وجودندارد.هميشه به خودم میگفتم:«من درزمان باقیمانده كوه راجابهجامیکنم»واين جمله راهرروزمینوشتم وبه این حرف سهراب سپهری عمیقاً باور داشتم که«دورها آوايیست كه مرامیخواند».ازاينكه تهران قبول میشدممطمئن بودم،اماانتظاردانشگاههای برترورتبۀبرتررانداشتم.
* چرا دانشگاه تهران را انتخاب کردید؟ مثل مقطع لیسانس، دانشگاه شیراز یا حتی اصفهان و تبریز (که در این شهرهانقاشها و هنرمندان بزرگی بودهاند)را چرا انتخاب نکردید؟
يكي از مهمترین عاملي كه برای قبول شدن به من انگيزه میداد که صبح تا شب بخوانم و كار كنم،فضای علمی دانشگاه تهران، آشنا شدن با هنرمندان برتر، قرار گرفتن در محیط گالریها و رويدادهای هنری بود.من درشيراز هم خيلي فعاليت و ارتباط با هنرمندان داشتهام، اما به نظر من اين ضعف يك كشوراست كه بهترين رویدادهابرای هر رشته و موضوع،اکثر قریب به مطلق در پايتختش اتفاق میافتد.به نظر من وقتي تخصصي وارد يك رشته میشوی بايد سعي كني بهترینهایآن رشته را ببيني، مخصوصاًدر هنر؛مثلاًهنرمندان تئاتر، سعي میکنند تئاترهاي مطرح ايران را ببينند؛يا برای هنرهای تجسمي خيلي خوب است كه علاوه بر دنياي مجازي، آثار را از نزديك درگالریها و موزههاببينند.امکان دیگر وركشاپها، نقدها و برنامههارا از نزديك میتوانی دنبال كنی،هنرمندهاي ديگررا بشناسي و بتوانی با آنهاتبادلنظر داشته باشی. به نظرم اين كارخيلي ذهن را بازتر میکند برای رشد و پيشرفت؛واینکه ببینی فقط تو نيستی كه دارد کاری بیرون میدهد؛و در یک جمله میبینی ایدهها و فعالیتهای زيادي وجود دارد.اما مشكل اينجاست كه اين برنامهها در همۀ شهرها اجرا نمیشود. مشكل كشور ما اين است كه بهترینهادر پايتختش اتفاق میافتد و برای پيشرفت بايد با پايتختش در ارتباط باشي. درصورتيكه خيلي ازكشورها بهترين برنامههایشان را فقط درپايتختشان اجرا نمیکنند و به بیشترشهرهایشان امكانات مشابه اختصاصمیدهند.
* بازارکار و تحصیل در رشتههای هنری را از بُعد اقتصادی چگونه ارزیابی میکنید؟آیا به صِرف علاقه باید وارد این رشته شد؟
اقتصاد در هنر موضوعي است كه خيلي اهميت دارد، اين بحث باعث میشود كساني كه در اين حوزه فعاليت دارند به چند دسته تقسيم شوند: گروه اول كه متأسفانه تعداد زيادي از افراد جامعه را در بر گرفتهاند كساني هستند كه آثار را فقط بهقصد فروش توليد میکنند؛ كساني كه با توجه به خواستههای مردم ودكوراتيو بودن،كارهايي را ارائه میدهندبرای فروش، كه خب تا هنرمندشدنشان راه بسيار است.تعدادی از هنرمندان هم هستند كه فكر میکنند اگرآثارشان به فروش برود و با بحث اقتصادي ادغام شود ديگرآن ارزش هنري خودش را از دست میدهد، که به نظر من اين فكر غلط است. اقتصاد، بخشي از هنر است، اما بايد ارزش واقعي آثار ديده شود، بايد هنر را به جايي رساند كه متقاضی خودش به دنبالت بياید، نه اينكه هنرمند کارش را برای مورد طبع و پسند بازار و مخاطب بودن، شيوه و سبك و ديدگاهش را تغيير دهد تامورد قبول واقع شود! به نظر من این مسئله، اصالت اثر را از بین میبرد. اما دربارۀ علاقه باید بگویم، به نظر من كسي كه میخواهد هنرمند شود هیچوقت به چشم كسب درآمد به آن نگاه نمیکند؛اصلاًنمیتواند به اين فكر كند كه آيندۀاقتصادیاش چه میشود؛ چون هنر،جزئی از زندگي اوست. اگر آن كار را انجام ندهدزندگیاش ادامه پيدا نمیکند. پس اگر كسي به خاطر اقتصاد دست ازهنرش بردارد يا آن را تغيير دهد تا كسب درآمد داشته باشد،دیگرآن هنر، جزئی از جسم و روح وزندگیاش نيست.
* به نظرتان بخش اوزجاهایی داردکه بشودنقاشیهای الهامبخشی به تصویر درآورد؟ اگراشتباه نکنم ونگوگ هم به همکارانش پیشنهاد میکند برای نقاشی به شهر کوچک آژل (درفرانسه) که در آن ساکن بود بیایند.
به نظرمن، اين کاملاًبه ذهنيت هنرمندمربوط میشود.هنرمندمیتواندازکمارزشترین اجسام بیجان تاپُررنگترین اتفاقات محيط اطرافش،طوري كاركندكه يك اثرهنري خلق شود،امااين كه يك هنرمنداز “هيچ”يك اثرخلق كند،به طرزنگاه اوبه محيط اطرافش بستگي دارد؛افكاروديدي كه بقيه نسبت به محيطشان ندارند. من هنرمندي ايراني رامیشناسم كه چندين سالاست كه فقط اززنجبيلايده والهام میگیرد!پس صددرصداوزبه اين زيبايي هم پُرازایده والهام است،امامهم اين است كه ازچه ديدي به آن نگاه کنیم.
*برای دانشآموزان یادانشجویانی که میخواهند رشتۀهنریابه طور اخص نقاشی را ادامه دهند،چه پیشنهادهایی دارید؟
اين كه هنررابه ديدتفريح نبينند؛قبل ازاينكه بخواهنددرهرشاخهای ازهنرفعاليت كنندحتماًحتماًتاريخ هنررابخوانندكه بدانندهنرخودبهخودبه وجودنمیآید. برای هنرمندشدن (نقاش شدن) صرفاً اين كافي نيست كه بتواني قلم را دردستهایت بگيري؛بلکه بايدتاريخ رابشناسي،ادبيات را، فلسفه را، ازتاريخ اجتماعی كه در آن زندگي میکنیم آگاه باشی (جامعهشناسی)وازهمه مهمترشخصيت خودت راواکاویكني. به همين دليل است كه ميگویند هنربسيارگسترده است وهمۀمادر اين راه هنرجوهستيم وبراي يادگرفتن،زمان نيازاست و باز تأکیدمیکنم که نبايدبادوطرح و چندنمايشگاه،خودمان راهنرمندبدانيم.هنررابهعنوان بازارکاروتفريح نبينيم،اگرواقعاًنبودنش زندگيتان رامختل میکند آنموقع است كه بايدبهطورتخصصي ادامهاش دهید. درمصاحبهایکه براي مقالهام باآقاي وحيدچمانی(يكي ازپنج نقاش پرفروش خاورميانه وآفريقا) داشتم،ايشان موضوعي رابيان كردندكه به نظرم بسيارارزشمنداست، مخصوصاًبرای كسانی كه میخواهنداين راه راادامه دهند.سؤالم ازايشان اينب ودكه چرانقاشي (اجتماعي،مفهومي) راانتخاب كرديد؟وايشان درجواب گفتند:«بعدهاكه نسلهای آينده،تاريخ مملكتم ارامیخوانند،میبینندكه مادراين شرايط اجتماعي و… ازكنارمشكلات بیتفاوت نگذشتيم وآنهاراثبت كرديم؛ بررسی تاريخ یک ملت باآثارهنرمندانش بيشترفهم ودرک میشودومن نمیتوانم بیتفاوت ازاتفاقات اطرافم بگذرم وآثاري راخلق كنم كه هيچ ربطي به شخصيت فرديام واجتماع اطرافم نداشته باشد.»برای من اين جمله واقعاًارزشمندبود كه مابدانيم هدف ازخلق كردن آثارمان چیست.
* برنامهتان برای مقطع دکترا چیست؟بهترین دانشگاههایاکشوربرای رشتۀنقاشی کجاست؟
براي دكتري درايران برنامهای ندارم.بهترين دانشگاههایی كه میتوانم براي هنرهاي تصويري به آنهااشاره كنم،یکی مجموعۀهنري معروفبوزاردرفرانسه است كه دانشگاه عالي ملي هنرهای زيبامعروفترینش است وبزرگترین هنرمندان اروپايي راپرورش داده است.خانمايران دروديهنرمندمطرح كشورمان هم يكي ازفارغالتحصیلان اين دانشگاهاست. مؤسسۀپرتدرنيويورك،دانشگاه هنركاليفرنيامعروف بهكَلآرتس (cal Arts)كه بنیانگذارشوالتديزنيبوده،همچنين دانشگاه هنرلندن كه جزءبزرگترین دانشگاه هنروطراحي اروپاست،برترين وبهترين دانشگاههابراي رشتههای هنرهاي تصويري هستند.
* ازنقاشی ایرانی هم برایمان بگوییدواینکه چقدربه آن علاقهمندیدیاسوژۀموردتحقیقتان است؟
نقاشي ايراني هم يكي ازمنابع مهم برای هرهنرمندايراني محسوب میشودوشناختن تاريخ نقاشي ايراني كمك خيلي زيادي به رشدهنرمان میکند.ازکتابهایی كه به نظرم براي درك نقاشي ايراني خيلي مفيد است، كتابنقاشي ايراني ازديربازتاامروز “رويينپاكباز”وتاريخ اساطيرايراناز”دكترژاله آموزگار”را میتوانم نام ببرم.براي من نقاشي ايراني وکلاًهنرِشرق پرازرمزورازوكنجكاوي است ويكيازتفاوتهای زيباي نقاشي شرق وغرب درهمين است كه درسدههای ميانه نقاشیهای شرقي بيشترحالت رمزگونه داشتهاند.به عبارتی،به واقعگرایی مثل غرب اهميت نمیدادندواين براي من بسيارجذاب است. امااينكه من چقدرازنقاشي ايراني دركارهایم بهره گرفتهام بايدبگویم بسياركم!وهنوزنتوانستهام ارتباطي بين كارهايم ذونقاشي ايراني پيداكنم.
* نظرتان دربارۀ فضای هنری در اوز چیست؟ آیا رو به رشد است؟
راستش چون الآن حدوداً ده سال است كه اوز نيستم، دقیق نمیدانم كه چه تلاشهایی برای رشدهنردر حال شکلگیری است؛ اما بهعنوان يك شهروند که از دور نگاه میکنم،احساسمیکنم كه ما از نظر فرهنگ و هنر با بقيۀ شهرها (در مقياس اوز) فرق داريم و پيشرفتمان رو به رشد است.مخصوصاً انجمن هنر نمايشي رادر اوز خيلي موفق میبینم با آیندهای درخشان. قسمت هنرهای تجسمي هنوز آن فعاليتي را كه بايد داشته باشد ندارد؛متأسفانه هنرهای تجسمي خيلي ابهامبرانگیز است! هنرمندان خوبي در این رشته داريم، اما در كنارش آثاري هم میبینم كه اصلاً هنر نيستند و صرفاً يا تقليد هستند يا هنرِ بازاري و تكنيك! منظورم از تكنيك اين است كه تکنیکهای هنر و روش پياده كردن آنها را به بهترين نحو بلدند اما هيچ تفكري،هيچ مفهومي،هيچ نقدي از جامعۀ اطرافشان يا هيچ تأثیری كه از زندگي و شخصيت خودشان میگیرند، به كسي منتقل نمیکنند. درست است اين ماهر بودن و توانايي تكنيک رامیرساند، اما هنر چيزي والاتر از اینهاست، به قول پيكاسو: «تقليد در نقاشي، هنر نيست»چهبسا دوربين عكاسي خيلي راحتتر اين كار را انجام میدهد، و من اين نوع کار را در افراد زیادی میبینم كه به اين تیپ كارها بهاي زيادي میدهند كه اصطلاحاً به آنها كارهایعامهپسند و بازاري میگویند؛ كارهایی كه هیچوقت نمیتوانند در گالریهای مطرح، حرفي برای گفتن داشته باشند و به نظر من روي علم هنرهاي تجسمي بيشتر بايد كار شود تا آنقدر سطحي به آننگاه نکنند. يك تابلوِ نقاشي خيلي فراتر از تكنيك و دكوراتيو است.
سال ٩٣ من يك نمايشگاه انفرادي در اوز داشتم و از مشكلاتش اين بود كه هيچ گالري استانداردي براي اين كار وجود نداشت. يادم است قبلاًزیرزمین شهرداري بود و من هم بعد از كلي گشتن كتابخانه را انتخاب كردم.همانطور كه سالنهای تئاتر داريم، انتظار میرود گالري استانداردي هم برای هنرهاي تجسمي در نظر گرفته شود. نکتۀ دیگر اینکه متوجه شدهام كه اصلاً هيچ نقدي روي كار هنرجوها صورت نمیگیرد! اگر ما انجمن داريم بايد سعي كنند ارزش اين كار را بالا ببرند. اگر نمايش گروهي است يا انفرادي، سعي كنند كارها را از نظر تخصصي بررسي كنند و با توجه به ارزش واقعي هنریشان مجوز بدهندمبنی براینکه چه كارهايي به نمايشدربیاید. اين خودش باعث میشودكه هنرجویان هر كاري را انجام ندهند،بلکهمطالعه كنند و ياد بگيرند که هنر را از غيرهنر تفکیک کنند، سپس به كارشان مجوز داده شود. متأسفانه من اين روش را در هنرهاي تجسمي نمیبینم.
* خب، شاید کسی بگوید من سبک نقاشیام رئال (واقعگرا) است! آنوقت چی؟
اين هم يك بحث گستردهای دارد. آنها تقليد محض نمیکنند، با سبكشان يك مفهوم را انتقال میدهند، يايك سوژه را ايجاد میکنند، يعني يك فضا را كه افكار خودشان است با چيدمان مخصوص به خودشان ايجاد میکنند، از آن عكاسي میکنند و بعد بهصورت رئال كار میکنند. در خیلی از موارد علاوه بر واقعنمایی، واقعگرایی رخ میدهد که ارزش یک اثر را بالا میبرد.
* مسئلۀ مهمی را مطرح کردید؛ در ابتدا این را بگویم که تا جایی که اطلاع دارم خوشبختانه در کتابخانۀ عمومی گالری مناسبی در حال ساخت است.اما دربارۀارزشگذاری اثر هنری و اینکه نظارتی بر کیفیت کارها باید باشد، تا حدی با شما موافقم و قطعاً باعث رشد هنر در شهرمان میشود. اما سؤال اساسی که به ذهنم میآید، اینکه میگویید مجوز بدهند کمی تبعیضآمیز نیست؟بهتر نیست که جامعه خودش یاد بگیرد که اثر هنری با ارزش بالا را از یک اثر سطحی و کمارزش تشخیص بدهد؟ حالا چه برای آثاری مثل نقاشی یا عکاسی باشد، یا حتی تئاتر و سینما یا موسیقی. برای مثال، بهشخصهبهعنوان یک شهروند خیلی از کنسرتهایی که برگزار میشودبرایم جنبۀ زیباشناسانه ندارد و متقابلاً معنای هنر را برایم تداعی نمیکند. با این حال اینکه گروهی (بهعنوان منتقد هنری یا ارزشسنج) جلوِ فعالیت آنها را بگیرند، مخالفم و به نظرم این با آزادی و حق انتخاب شهروندان منافات دارد. بهتر نیست بگذاریم جامعه خودش یاد بگیرد هنر را از ناهنر، یا درستتر آن است بگویم امر زیبا را از امر نازیبا تشخیص دهد وداوری کند؟
من منظورم اصلاً شناخت جامعه از آثار نبود، شناخت خود هنرمند از آثارش! اينكه ما یاد بگیریم که ممكن است هر كاري را كه توليد كردیم لزوماً ارزش نمايش دادن نداشته باشد، باعث رشدمیشود. باعث میشود با توليد چند اثر خودمان را گم نكنیم و بدانیم كه هنوز هنرجو هستیم تا هنرمند. این مهم، سطح انتظار و تلاش هنرجو نسبت به خودش را بالا میبرد. اكثر گالریهای استاندارد، اول آثار را بررسي میکنند، اگر از يك سطح خوبي برخوردار بود، آنوقت مجوز براي برپايي نمايشگاه را میدهند، و همين، يك انگيزۀ خيلي مهمي را به هنرجو میدهد.
* بحث قدیمی هست پیرامون این مسئله که اصلاً هنر چیست؟ حتی میپرسند که کیفیت را چه چیزی تعیین میکند؟آیا هر اثری را که لزوماً”خلاقیت و مخاطب” داشته باشد،میشود اثر هنری نامید؟
اين سؤالتان را هم مثل یکی از سؤالهای قبلی به دلیل گستردگی موضوع نمیتوانم جواب بدهم. خيلي گسترده است، بینهایت! کتابِ “چیستی هنر” اثر اسکالد هلفلینگ شاید برای پاسخ به این سؤالتان مناسب باشد.
* نقدیک نقاشی شامل چه مواردی میشود؟ یک مخاطب عادی چگونه میتواندنقاشی را درک کند؟ درک یک اثر رئالیسم بااکسپرسیونیسم متفاوت است؟
به نظرم وجود نقدبرای ادامه پيداكردن هرهنري لازم است. وقتي يك نقاشي نقدمیشود، ازنظرتوصيفيوهم ازنظرتفسيريتوضيح داده میشود؛يابهتر است بگويم به زبان آورده میشود.كسي كه يك اثررانقدمیکندقبل ازهرچيزآن اثررا توصیف میکند؛ چون توصيف يك اثربهطورتخصصي باعث بهتر دیدن اثر میشود. وقتي درست توصيف شود،درست ديده میشود،آنوقت میتوانددرست تفسير و فهم شود. ماخيلي آثارراسرسری میبینیم وخيلي وقتهانمیتوانیم به عمق ماجراپي ببريم؛ بعدباخواندن نقدهای معتبرمتوجه میشویم چقدرساده به قضيه نگاه میکردیم. توصيف دقيق درنقدباعث تفسيردقيقي میشودو وقتي یك منتقد،اثري راتفسيرمیکند درواقع بهآ ناثرهویتمیدهد. وقتي يك مخاطب داردبا يك اثرروبهرومیشود، بهترين اتفاقي كه میتواندبیفتداين است كه مخاطب باهنرارتباط برقراركند،وحالااين كه هنرمندچه هدفي داشته،نيازنيست حتماًبيان شود.چهبهتركه مخاطب خودش تصورات خودش را درتابلوجستوجوكند.
* پس شمابه”مرگ مؤلف”معتقدید؟ البته دقیق نمیدانم”نظریۀرولانبارت”درنقاشی هم مطرح میشود؟
نه؛من به مرگ مؤلف معتقدنيستم؛چون خودم روي روان هنرمندوحسرتهاوعقدههایش که به خاطرجامعه سرکوب شده واثرگذاری آنها دراثرشكارمیکنم؛با این حال میگویم بهترين اتفاق اين است كه مخاطب خودش بااثرارتباطبرقراركند،جستوجوكندوحتي شايدبايك ابهام به خودبرگردد. داستانسرایی هنرمندبراي مخاطب رانمیپسندم،واينكه بله، مرگ مؤلفدرنقاشي هم وجودداشته.
* دربارۀ نقد شایدبهتر است اینگونه سؤالم را مطرح کنم: تاریخی دیدن یک نقاشی، به معنای اینکه آن اثربه بیان شرایط فرهنگی،اجتماعی،سیاسی و… میپردازد، چقدرمهم است؟برای مثال، چه میشود که لبخندژکوندداوینچی،تبدیل به یک اثرماندگارمیشود؟
به نظرم اين سؤالی است كه ازيك منتقدبايدپرسيده شود نه من!(خنده) البته كه بیشک تادرمورداين سه وجه ا ثرتحقيق نشود،نمیتواندنقدانجام گیرد،امادرموردمیزان اثرگذاریشان در نقد،نمیدانم؛چون منتقدنيستم.دربارۀ نقاشی مونالیزا داوینچی، جوابی که میتوانم به شما بدهم، شايدبيشترازهرچیزابهام است!
عوامل زيادي وجودداردكه يك اثرمثل موناليزابه يك اثرفوقالعاده تبديل میشود. مثل جلوتربودناززمانۀخودش، نه ازنظرتكنيك بلكه داوينچي درآن زمان حس وابهامي رمزآلودرا واردآثارش میکرده كه كمتركسي توانايي اينكار راداشته است.لبخندي مرموزكه هنوزابهامات زيادي برایش وجوددارد؛ مثل یادآوری لبخندمادرش وزني كه اورابزرگ كرده(كه هنوزمنتقدين زيادي معتقدهستندكه باكشيدن اين كاربه دوران مهمی از کودکیاش بازگشت کرده است)ياحتيديدن چهرۀخودداوينچي درزن ژكوند! معمولاًدرآن دوره ازتاريخ اگرسفارشي وجودداشت،آن سفارش به بهترين شكل انجام میشد،تحويل داده میشدوفقط تكنيك وجودداشت.اماداوينچي درسفارش زن آقاي ژكوندتأثیرات مهم زندگیاش رادريك لبخندباهزاران ابهام خلاصه كرده است،و جالب آنکه درآخر،سفارش رابه دست صاحبش نمیرساند.
* یک جمله ازنیچه هست که میگوید: «اگرهنرنبود،حقیقت مارامیکشت.»نظروتداعی شماازاین جمله چیست؟
چيزي كه کلاًازنيچه بااطلاعات اندكي كه دارم ومیدانم،اين است كه نيچه حقيقت راخيلي متفاوتترازافلاطون وبقيۀ فلاسفه میدانست.ازطرفي به دیونیسوس اعتقاد داشت كه تاجايي كه حافظهام یاری میکندهمان زندگي شادوشعر وهنربود!چيزي كه ازحقيقتي كه قبلاًتعريف كرده بود دوربود،وشايدمنظورشاين است كه برای ادامۀزندگي وكنارآمدن باشرايط سخت،هنراست كه میتواندماراسرپانگهداردتاآن حقيقت خشكي كه زندگي رابيشترسخت و طاقتفرسامیکند.
* در کنار چند کتابی که لابهلای گفتوگویمان نام بردید، برای مخاطبان این گفتوگو لطفاًپنج کتاب رامعرفی کنید.
– هنربعداز ١٩٦٠،مايكل آرچر.
– آشنايي بافلسفۀهنروزيباشناسي،سجادباغبان ماهر.
– مفاهيم ورويكردهاي آخرين جنبشهای هنري قرنب يستم، ادواردلوسياسميت.
– هنرمعاصرايران،حميدكشميرشكن.
– انسان خردمند (تاريخ مختصربشر)، یووالنوحهراري.
*تداعیتان را از این کلمات بیان کنید:
نقاشی: زیباترین هدف من براي زندگي.
هنر: دنياي شگفتانگیزی كه پايان ندارد.
کنکور: اگر برای رسيدن به هدفت باشد،پرازجذابيت است.
اوز: زیباترین خاطرات كودکی من در این شهر بود.
خانواده: امنترین جاي ممكن براي من.
و اما سخن پایانی شما؟
اميدوارم تمام كسانی كه استعداد وعلاقۀخودشان رادر مسیر مطلوبشان پيدامیکنند،براي رسيدن به هدفشان مُجدّانه تلاش کنندو دراين راه حاميانی داشته باشندكه قدرتلاش آنهارابدانند.همانطوركه من پشتيبانی وحمايت وانرژی پدرومادرم وسه خواهرم راداشتهام، وقطعاًتاآخرعمرقدردانشان هستم.
آیدا بالانچی، رتبۀ نخست نقاشی در کنکور کارشناسیارشد:
آقای. احمدی بخاطر اینکه عضو مجمع بهداشت. ودرمان. وبتز نشسته وزارت بهداشت می. باشد لا اقل هر گاهی. درباره اخبار علومپزشکی اوز. وگراش. وخنج. را مطرح. و مقایسه و بررسی نمای...
انتظار از جناب. احمدی مدیر سایت در مطلب: نماز عید فطر اوز به گزارش تصویر
مدیر محترم سایت سلام. چنانچه. با تغییر. رویه میخواهید. اخبار. چندان منتشر. نکنید. دراین شهر کوچک به چه مطالب ومسایلی می پردازید ؟؟ قطعا نیروها و افرادی که بتوانند مطالب....
خدمت جناب احمدی. مدیر سایت در مطلب: رقابت تیمها در انصراف از ادامه مسابقات فوتسال جام رمضان اوز
سلام اوز امروز اعلام کرده که از ابتدای سال تغییر رویه داده و اخبار را کمتر پوشش می دهد. مطلب «تغییر رویه اوز امروز و پیام اوز» در بخش سخن هفته سایت هنوز در دسترس است....
مدیریت در مطلب: رقابت تیمها در انصراف از ادامه مسابقات فوتسال جام رمضان اوز
آقای احمدی رسانه اوز امروز. دیگر خیلی غیر فعال شده. است اگر این چنین ادامه دهید کم کم مردم ومخاطبان شما را فراموش. میکنند مخصوصا اینکه دیگر. کامنت ها. را خیلی دیر به دیر...
شهروند. فعال اجتماعی. در اوز در مطلب: رقابت تیمها در انصراف از ادامه مسابقات فوتسال جام رمضان اوز
به نام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه برنگذرد ✋با درود و عرض ادب ، شادباش نوروز و آرزوی سال نوی پر از سلامتی ، برکت و شادی خدمت همه ی مردم عزیز منطقه ????احتراما شرکت...
روابط عمومی شرکت آویسا ویرا طب در مطلب: تاملی بر گروه های مجازی اوز
ورزش همیشه با منش پهلوانانه و اخلاق معنا پیدا میکنه ، متاسفانه امشب شاهد مرگ فوتبال و اخلاق در سالن بودیم ،اگر مسئولان برگزاری مسابقات تصمیمی در این مورد نگیرند ،خیانت ب...
فوتبال دوست در مطلب: ۴ تیم از شهر اوز به نیمه نهایی فوتسال جام رمضان راه یافتند
کمیته انظباطی باید اینجا مقتدر و با جسارت و شجاعت رای دهد ، این آزمونی بزرگ برای کمیته انظباطی خواهد بود که ایا از این آزمون سربلند بیرون خواهد امد یا خیر،...
دوستدار فوتبال پاک در مطلب: ۴ تیم از شهر اوز به نیمه نهایی فوتسال جام رمضان راه یافتند
بنا به قول. وقرار فرمانداری. برای. استقرار. اداره ثبت. اسناد. املاک بعد. از تعطیلات نوروز. باید. این موارد برای. تاسیس اداره ثبت. اسناد. از طرف مسولان. شهرستان. درخواست....
فرمانداری. وشورای شهر. اوز. توجه فرمایند در مطلب: مدرسه کار و دانش بهروزیان اوز با مدیریت جدید، ورود موفقیت آمیز فارغ التحصیلان به بازار کار را هدف گذاری کرده است
دوست عزیز ناشناس .بنده بهرام رفیعی موسس مدرسه غیردولتی نظری خودم را معرفی میکنم که صریح و واضح با جرات و شهامت بتوانیم گفت و گو کنیم . البته از حضرتعالی تقاضا دارم چنانچه...
در مطلب: بنیاد نیکوکاران امید آفرین چهارمین دوره تجلیل از دانشجویان برتر را برگزار کرد
شورای شهر اوز. خودشان را در مورد. بیمارستان. راهپیما. ومشکلات بیمارستان. فعلی اوز. کنار. کشیده اند وهیچ. دخالتی. دراین. موارد. نمیکنند مگر شورای شهر. نماینده مردم. اوز....
ریس شورای شهر. توجه. نمایند در مطلب: ضرورت اقدام کارشناسانه در حوزه بهداشت و درمان شهرستان اوز
این رشته ها خوب است ولی به رشته های موثر مثل فرهنگیان، پزشکی، پرستاری و … هم نیاز داریم
مصاحبه خیلی خوبی بود ممنون از اقای ملتقت و ارزوی موفقیت بیشتر برای خانم بالانچی