احسان آزرمی : نماز عصر را که اقامه کردیم، مقصدمان مشخص بود. مهمانی بودیم بر سر سفره ای بی انتها. به سمت مسجدمصلی حرکت کردیم. شیخ صلح و صلاح، صالح انصاری در روز جمعه داعی سفره رحمت شده بود و ما هم تشنه و چشم انتظار باران رحمت الهی. مشخص بود عده ای برنامه را از همان نماز عصر در مسجد شروع کرده اند، بقیه هم آرام آرام اضافه می شدند. به مصلی که رسیدیم هر یک به گوشه ای کشیده شدیم. اغلب قرآن خوان بودند و عده ای هم دور هم صحبت و مجلسی داشتند اغلب قرآنی.
جمعیت مصلی آهسته ولی به صورت مداوم بیشتر می شد؛
“اندک اندک جمع مستان می رسند
اندک اندک می پرستان می رسند
دلنوازان ناز نازان در رهند
گل عزاران از گلستان می رسند”
جمعیت که زیاد شد، برنامه قران خوانی گروهی هم شروع شد. شیخ پورجاوید در جلو و بقیه هم به دنبال او. ابتدا قسمت هایی از سوره بقره تا در نهایت عجز از خداوند رحمت و مراقبتش را در مقابل شیاطین طلب کنیم. سوره حج خوانده شد به امید آنکه خداوند ما را در قسمتی از ثواب حاجیان شریک کند و سوره “مومنون” را خواندیم به امید آن که در زمره مومنان قرار بگیریم. تمام جمعیت با دل و جان شنونده بودند و هر کس سهم خود را از سفره ای که پهن شده بود برمیداشت. جمعیتی که روزه بودند گویا آنکه از خداوندشان را اینگونه صدا می زنند که؛ ” بار الها روسیاه به این جمع آمده ام، روسیاهم برمگردان. پروردگارا تشنه رحمت توام و گرسنه مغفرتت. مرا از غفرانت سیراب و پشتم را از بار گناهان صاف ساز. خداوندا روز عرفه را بر ما روشن کردی، شیرینی معرفتش را هم بر ما بچشان… “
به اذان مغرب و زمان افطار هم که نزدیک می شدیم. آرام آرام قسمتی از جمعیت به تکاپو افتاد. آماده سازی مراسم افطار. هرچند مختصر اما استقبال باشکوه به مراسم هم جلوه ای باشکوه داده بود. ماست و خرما و هریسه تمام آنچه بود که برای افطار تدارک دیده شده بود. خبری از پذیرایی شاهانه نبود و سفره های بی انتها هم صرفا مختص قسم “رحمت الهی” بود! با این حال استقبال چنان بود که گویا خود خداوند دعوت داده است که حقیقتا هم چنین بود اما این گوش های حاضر برای شنیدن دعوت الهی بسیار شنواتر از غایبین بی عذر بودند.
قرآن خوانی که به اتمام رسید نوبت این بود که از شنیدن صدای “شیخ صالح انصاری” لذت ببریم. شنیدن اینکه با اجابت دعوت نه تنها حساب سال قبل را تمام و کمال صاف کردیم، یک محکم کاری هم برای سالی که قصد داریم پرونده مان در درگاه الهی را کمی روشن تر بسازیم انجام داده ایم لذت بخش بود. شنیدن اینکه درست است بهترین شب سال از چشمانمان مخفیست اما بهترین روزش در دسترس است و اگر ادعایی داری برای شب قدر، در روز عرفه انجامش بده احساس دوگانه درک شیرینی رحمت الهی و شرمندگی از بی انصافی و بی توجهی خودمان نسبت به این رحمت و قدرنشناسی را دلمان تداعی می کرد. شنیدیم از اینکه قدر بدانیم قبل از آنکه از قدر بمانیم و اینکه معرفت طلب کنیم پیش از آنکه یکسال به انتظار معرفت بنشینیم. و وقتی شیخمان دست به آسمان برداشت، اینکه ریزش اشک هایمان نشان از ریختن گناهان داشت یا بارش رحمت الهی، نمی دانم. اما امیدوار بودیم. اشکی که می ریخت گویا دل ها را می شست و گناهمان را می برد. قلب هایمان صاف تر شده بود و پشتمان از بار تقصیر سبک تر.
۵ دقیقه دیگر به اذان مانده بود، صحبت های شیخ که حتی قطعی گاه و بیگاه برق هم از شیوایی و گرمیشان کم نکرده بود به اتمام رسید. آنجا بود که دست ها بلند شد هرکس در خلوت خود، بی اعتنا به دیگران، خود و خدایش از خدایش طلب می کرد آنچه را که باید طلب می کرد. از اینکه؛ “خداوندا، تو بخشاینده ای کریمی که دوست دار بخشایشی پس گناهانمان را ببخشا. الهی به فضل و کرمت ای بخشاینده مهربان، عذر ما را بپذیر و بر عیب هایمان نگیر. با الها ما را از نعمت رحمتت و معرفت عرفه ات بهره مند ساز که جز فضل و رحمت تو چیزی ما را نجات نمی دهد.”
“الله اکبر” دلنشین شیخ پورجاوید که گفته شد افطار کردیم. بعضی ها که درگیر رسیدگی به جمعیت بودند هم افطارشان کمی دیرتر بود. نماز مغرب را به امامت “سید منصور وخشوری” همانجا خواندیم . آرام آرام جمعیت از مصلی بیرون می رفت، من هم لابه لای جمعیت از مسجد خارج شدم.نگاهم به آسمان بود. زیر لب زمزمه می کردم؛ بار الها، ما را از معرفت عرفه ات بهره مند بفرما…
احسان جان عالی بود متنت.واقعا فضا فضای معنویی بود.امسال عرفه باسالهای دیگه خیلی متفاوت بود.
خداوندا
به رحمت بیکرانت
ریان را درب ما
کوثر را حوض ما
و فردوس را جایگاهمان قرار ده.
آقای آزرمی دست مریزاد