فرهاد ابراهیم پور: در تاریخ اوز کمتر زلزله ای به شدت و لرزش شدیداین زلزله تا این لحظه بوده است. در اوز در سالهای ۱۳۲۷ که مردم در لرد سیفا چادر زدند و مردم از ترس شب ها بیرون می ماندند و در زلزله سال ۱۳۳۹ لار که ویرانی عظیمی بوجود آورد و و از ترس زلزله و گرگ لرزه بر جان مردم اوز انداخت، از زلزلههای بزرگ منطقه بوده است. زلزله بیغرد و زلزله های خنج و اطراف بخش ها و روستاها از زلزله های مهم در سالهای قبل بوده اما در اوز من با بیش از ۶۰ سال بهیاد ندارم چنین زلزله سهمگینی آمده باشد. این زلزله هم صدای مهیبی داشت و هم در آن چند ثانیه ای که لرزاند قدرت هر فکری را از آدم می گرفت.
عصر جمعه بود، هوا کمی رو به ابری می نهاد، بیش از حد هوای ابری آن روشن بود. گربه های داخل کوچه روی دیوار خرابه کوچه ما بی حرکت نشسته بودند. از منزل آمدم بیرون با ماشینی چرخی در شهر زدم، شهر خلوت بود، رفتم منزل خودم، قرار بود فردا بعد از ۵ ماه تلاش و تعمیر منزل آنجا را موکت کنم، همه چیز را جمع کردم، کمی رنگ زدم تا کاری نمانده باشد، بعد جارو و تمیز کاری.
کار زیادی نمانده بود هزینه زیادی متحمل شده بودم اما به خودم می گفتم بازم اشکال ندارد، درست است خانه قدیمی است، اما با تعمیرات بازم سرپا و خوب می شود و همین شد. نو نبود اما در مرز سی سالگی هنوز برای زندگی در آن کفایت می کرد. از اینکه کار تعمیرات را با همه زحمات به پایان رسانده بودم خوشحال بودم و احساس فرح بخشی داشتم، خانه را ترک کردم آمدم جایی که چند سال مستاجر بود، تلویزیون را روشن کردم، چایی درست کردم و مشغول دیدن فیلم شدم.
چند لحظه قبل از آن همسایه بالایی گفت ما داریم می رویم منزل فامیل وانت ما همین جاست، آنها رفتند منم دررا بستم و آمدم داخل اطاق دو دقیقه نگذشته بود که با صدای مهیبی و لرزش زلزله ای سهمگین دچار نگرانی و دستپاچگی شدم با سرعت بیرون آمدم، دیدم موبایلم برنداشتم، سریع برگشتم و سویچ و موبایل را برداشتم وقتی بعد از چند ثانیه رسیدم داخل حیاط، دیدم از دیوار حیاط چند سنگ بزرگ نمای ساختمان ریخت داخل حیاط، شانس آوردم به من نخوردند.
با لباس زیر آمده بودم بیرون زلزله که تمام شد برگشتم داخل منزل، شیر گاز را بستم، چراغ های اضافی تمام خانه را خاموش کردم، لباس کامل پوشیدم و بلافاصله رفتم سراغ همسایه ها. به همسایه های نزدیک یک بهیک سر زدم، خوشبختانه همه سالم بودند ماشین همسایه در اثر ریزش دیوار شیشه جلوش شکسته بود در بیشتر خانه های همسایه کم و بیش ترک هایی روی دیوار بود. سوار ماشین شدم و سراغ خواهرها و برادرها رفتم احوالپرس همه آنها شدم، خوشبختانه خوب بودند و خسارتی ندیده بودند.
محله پدری ما محله بالا است زمین های سخت و سفتی دارد، آسیب به خانه ها کمتر بود. از آنجا راهی خیابان شدم، در اکثر جاها وضعیت عادی بود بعضی از مغازه ها بخصوص سوپرمارکت ها اجناس زیادی به کف مغازه ریخته شده بود، شیشه چندین مغازه شکسته بود و داشتند جارو می کردند، دسته دسته مردم کنار منزل خودشان در هر محله و خیابانی جمع بودند، تعدادی در حیاط و تعدادی دم در منزل. موتور سوارها و ماشین ها یواش یواش وارد خیابان شدند، رفتم سمت کمربندی و تمام خیابانهای اوز را دور زدم حادثه بد و خطرناکی ندیدم، جز جاهایی که دیوار هایی ریخته شده بود و یا سنگ و آجری از ساختمان ریخته بود، ضروری ندیدم و درست هم نبود با ماشین وارد کوچه ها شوم چون پس لرزه ها می تواند باعث خطر شوند .
آنموقع بود که چند گزارش صوتی فرستادم، شنیده بودم که جاهایی خسارت بیشتر است و بعضی از آدم ها دچار استرس شدید و یا زخم های سطحی شدند، چیزی نگفتم و ننوشتم تا التهاب ایجاد نشود و نگرانی بیشتر نگردد.
رفتم خانه خودم که چند ماهی مشغول تعمیر آن بودم قدیمی بود و داشت بعد از ۵ماه تعمیرات آن بهپایان می رسید، در خانه که باز کردم و وارد اطاق ها شدم فاجعه بود، درجاهایی سقف بهشدت آسیب دیده بود و دیوار اکثر اطاق ها ترک های بزرگ و جاهایی ریخته بود، آسیب به آشپزخانه و هال و سرپله چیزی برای تسلی خودم پیدا نکردم، جز اینکه بگویم بازم شکر که زنده هستم. هر بار که چرخی در اطاق ها و خانه می زدم استرس می گرفتم .درون این خانه که تا ساعاتی قبل تمیز و مرتب شده بود و حالا می دیدم شیشه ها شکسته، کاشی ترک خورده و سقف آسیب جدی دیده و همه آن رنگ زدنها و زحمات به باد فنا رفته است، بر نگرانی ام افزوده می شد.

از منزل بیرون آمدم تا خدای نکرده با این فشار عصبی اتفاقی برایم نیفتد، سراغ همسایه ها رفتم، خانه های محله باستانه اوز بخصوص پشت بیمارستان امیدوار و خیابان نامور و کوچه های پایینی آن اکثرا خسارت دیده بودند خیلی بیشتر از محلات بالا .
چندین خانه آن منطقه را از نزدیک دیدم خراب بود و آسیب زیاد دیده بود، گروهی از هلال احمر داشتند از بعضی خانه ها بازدید می کردند و گزارش کوتاهی می نوشتند، نمی دانم چقدر موثر است .
خیلی از خانواده ها منتظر بودند تا افراد هلال احمر بروند و خانه هایشان را ببینند آنها فکر می کردند شاید هلال احمر کمی در بازسازی آنها کند .
بلایی آمده بود و جمعه همه مردم شهر را خراب کرده بود زلزله ای بی سابقه. همه نگران بودند، از خارج و داخل کشور مردم در حال تماس بودند، دم در بیمارستان تعدادی جمع بودند و تعداد زیادی از بیماران هم آورده بودند در فضای باز تا خطری متوجه بیماران نباشد. ستاد بحران نیز جلسه داشت و در حال جمع بندی بود، فرمانداری اطلاعیه داده بود که خوشبختانه در اوز بر اثر زلزله تلفات جانی و خسارت سنگین نداشته ایم ،گروه های مجازی نیز با ارسال عکس و فیلم مردم را از وضعیت مطلع می کردند متاسفانه وی پی آن ها خوب کار نمی کردند و دسترسی به وای فای بهدلیل خطر در منازل عملا نمی شود از آن استفاده کرد، اما در حد نیاز مردم با تلفن و فضای مجازی همدیگر را خبردار می کردند .
خبرهای خرابی بیشتر سمت باستانه بود و ماشین ها و موتور سوارها مرتب در این خیابان درحال رفت و آمد بودند، عده ای قصد کمک داشتند و عده ای هم انگار باران آمده باشد و دور ۱۷ برکه باشند، آمده بودند ببینند چه خبر است .
دیشب از همه جا مانده و رانده شده بودم نه خانه مستأجری امن بود و نه در خانه جدید چیزی بهسلامت مانده بود، رفتم و در حیاط آشنایی شب را به صبح گذراندم هر چند دلهره پس لرزه و فکر تعمیر مجدد آن خانه نمی گذاشت چشم بر هم نهم.
امید که شما خوابیده باشید و همه ما درس های لازم از این بلای جمعه گرفته باشیم .
از اینکه کسی فوت نکرد و کسی زیر آواری نماند و خوشبختانه سالم هستیم نعمت بزرگی است، اینرا قدر می دانیم .
سایت ستاره اوز/ فرهاد ابراهیم پور (محمودا) ۲۸ مرداد ۱۴۰۲شهر اوز