شنبه ۰۳ خرداد ۱۴۰۴
 |  16/ مارس/ 2019 - 5:41
  |   نظرات: 2 نظر
1,861 بازدید

گفت‌وگو با احمد پیرزاد که همچنان دغدغه اش آبادانی اوز است

ابراهیم احمدی: در همایش کمک‌های مردمی برای تأمین منابع مالی مخزن آب اوز بودیم که مهندس کراماتی شهردار اوز از آقای احمد پیرزاد به‌عنوان یکی از افرادی نام برد که پیگیر تأمین آب اوز بودند. با همکاری ساسان پیرزاد؛ فرزند احمد به منزل وی برای گفت‌وگو رفتم.

احمد پیرزاد که متولد ۱۳۰۷ است، گفت:«کلاس ششم را که تمام کردم، به پدرم گفتم می‌خواهم معلم شوم، اما پدرم اصرار داشت که به کسب‌وکار و امور تجاری بپردازم. ابتدا به لار رفتم تا نزد شادروان پرهام کار کنم، اما آنچه انتظار داشتم عملی نشد و زیاد کار یاد نگرفتم. پس از دو سال به شیراز رفتم تا نزد عمویم محمدرفیع پیرزاد کار کنم.»

این موارد، بخش ابتدایی گفت‌وگویبا یکی از فعالین و پیشکسوتاناجتماعی اوز است. وی در ادامه گفت: «در همین زمان برادرم نامه نوشت تا به آبادان بروم. وقتی آبادان به شرکت نفت برای کار کردن مراجعه کردم، گفتند در صورت طی کردن دورۀ آموزشی و موفقیت در آن، به کار گرفته می‌شوی. پس از گذراندن دورۀ آموزشی، در پالایشگاه زیر نظر آلمانی‌ها که منظم و وقت‌شناس بودند، کار کردم. پس از مدت دو سال، روزی می‌خواستم سرکار بروم، دیدم کارتِ حضور وغیابم نیست و نوشته بودند که به دفتر مراجعه کنم. وقتی به دفتر رفتم، گفتند باید به سربازی بروی. من هم گفتم برای سربازی به شیراز می‌روم. آن زمان دوران مصدق بود و پس از معرفی خود برای سربازی و طی مراحل اداری، از سربازی معاف شدم.»

پیرزاد افزود: «پس ازمعافیت از سربازی، یک روز در خیابان زند با پیراهن سفید قدم می‌زدم که چند نفر آمدند و مرا با خود به زندان کریم‌خان بردند. ابتدا علت دستگیری را نمی‌دانستم، اما پس از مدتی فهمیدم جوانانِ پیراهن‌سفید را به جرم طرفداری از مصدق دستگیر می‌کنند. در زندان یکی از درجه‌داران گفت: به من سواد بیاموز. پس از دوستی با آن درجه‌دار، به او گفتم اگر نامه‌ای‌ بنویسم، به دادستانی تحویل می‌دهی؟ او درخواست مرا پذیرفت و نامه‌ای مبنی بر بی‌گناهی خود نوشتم و تحویل داد. دادستانی مرا خواست و پس از ارائۀ توضیحات آزاد شدم.

پس از آزادی، برادرم طاهر از من خواست که به کویت بروم. عازم آبادان شدم و منتظر کشتی بودیم. گفتم تا کشتی می‌رسد، در دریا شنا کنم. یک‌مرتبه دیدم چیزی مرا به پایین می‌کشد، که بعد متوجه شدم، کوسه باسنم را زخمی کرده و قسمتی از آن را کنده است. مرا به اهواز بردند و زخم را شست‌وشو دادند و در بیمارستان جندی‌شاپور بستری کردند. حدود یک و سال چهار ماه بستری بودم اما خوب نشدم، تا اینکه برادرم محمدشریف از کویت آمد و مرا مرخص کرد. به بیمارستان شرکت نفت مراجعه کردیم و پذیرش ندادند تا اینکه با لنج به کویت رفتیم. در وسط راه لنج خراب شد اما ناخدا آن را تعمیر کرد.

پس از رسیدن به کویت، به بیمارستان شرکت نفت کویت رفتیم و پزشک انگلیسی بیمارستان پذیرش داد. مرا در اتاق مخصوص بستری کردند و پس از یک ماه دستور عمل داده شد و پیوند پوست از ران گرفتند. شادروان احمد امیدوار با برادرم برای درمان من همکاری زیاد داشت. بعد از عمل نیز مدت چهار ماه بستری بودم. پس از ترخیص، پزشک معالجم نامه‌ای به شرکت نفت کویت داد تا استخدام شوم.

 

وقتی به شرکت نفت مراجعه کردم، گفتند چه مهارتی بلد هستی؟  وقتی گفتم از ۱۶ سالگی در شیراز گواهی‌نامۀ رانندگی گرفته‌ام، پس از تستی که انجام دادند مرا به‌عنوان رانندۀ رئیس شرکت نفت انتخاب کردند. دو سال رانندۀ رئیس شرکت نفت بودم که متأسفانه به علت ایست قلبی فوت کرد. سپس معاون وی که به‌عنوان رئیس انتخاب شد، مرا به‌عنوان رانندۀ خودرو سنگین انتخاب کرد که پزشک معالج با ادامۀ کارم بر روی خودرو سنگین مخالفت کرد.»

احمد پیرزاد در ادامه گفت: «در ادامه، پیشنهاد مسئولیت آب شهر کویت به من داده شد که پس از آموزش، در این سمَت مشغول به کار شدم. سخت‌گیری زیاد بود، حتی اجازۀ مطالعۀ روزنامه را نمی‌دادند. اگر آشنایانی می‌آمدند، اجازۀ ملاقات نمی‌دادند. بنابراین، پس از مدتی، از این کار منصرف شدم و کار آزاد انجام می‌دادم.

یکی از کارهایی که می‌کردم، همکاری با داروخانه‌ها بود و تابستان‌ها با خودروی یکی از نمایندگان مجلس کویت به نام آقای بهبهانی به کشور عراق مسافرت می‌کردم. این سال‌ها مصادف شده بود با تبعید امام خمینی (ره) به عراق که در زمان مسافرت به عراق، با کمک یکی از روحانیونی که با او آشنا شده بودم، اعلامیه‌های امام خمینی را می‌گرفتم و به کویت می‌آوردم و توزیع می‌کردم، حتی آقای بهبهانی هم دراین توزیع اعلامیه‌ها همکاری می‌کرد.

سال ۱۳۴۶ تصمیم گرفتم پس از مدت‌ها دوری از وطن، به ایران بازگردم. به اوز که آمدم خبری از آب و برق نبود. همراه با شادروان محمد سعیدی تصمیم گرفتیم پیگیر امور عمرانی اوز باشیم. برادرم شادروان محمود پیرزاد حسابدار یکی از شیوخ ابوظبی بود. او برای تأمین منابع مالی و پیگیری امور شهر اعلام آمادگی کرد و لندروری برایم فرستاد. من به استخدام شهرداری درآمدم و به‌عنوان مسئول آب مشغول به خدمت شدم. در همان دوران سه بار برای پیگیری امور شهر به تهران رفتیم و با مرحوم محمدعلی آموزگار و آقای جهانمیر که در دولت بودند، دیدار داشتیم. وقتی گفتیم پیگیر آب و برق اوز هستیم، قول همکاری دادند.

پس از بازگشت ما از تهران، مستوفی وزیر آب و برق به اوز آمد و بعد از بازدید گفتند در ۱۲ کیلومتری اوز آب هست. سه قسمت را مشخص کردند و گفتند در عرض یک هفته دستگاه برای حفاری می‌فرستیم. پس از اعزام دستگاه، به‌اتفاق مرحوم سعیدی غذا و امکانات برای نیروهای اعزامی می‌بردیم. ۱۵۰ متر چاه زده شد و دیدند آب نیست. گفتند به خاطر همکاری شما، تا عمق ۲۰۰ متر نیز حفاری می‌کنیم، اما به آب نرسید.

به‌اتفاق شادروان سعیدی به ادارۀ آب شیراز مراجعه کردیم، رئیس آب شیراز آلمانی بود و با منطقه آشنا بود، پیشنهاد داد چاه‌های بزرگ آب بزنید و پس از پرشدن در فصل تابستان ضمانت آبدهی می‌دهم که همان‌طور شد. سپس سه حلقه چاه زده شد و لوله‌گذاری شد. در ادامه، محمدشریف فریدی پیشنهاد احداث سد داد و پس از آن نیز از آب چاه عالی، آب به شهر رساندیم.

پس از تأمین آب برای اوز، یک روز نخست‌وزیر وقت می‌گوید: برای تأمین آب به کشور انگلستان دلار داده‌ایم. برادرم محمود این خبر را می‌شنود و به بی‌بی‌سی نامه می‌نویسد که ما در ایران آب و برق نداریم چرا به انگلستان ارز داده می‌شود؟ در ادامه، مستوفی وزیر آب وبرق وقت به اوز اعزام شد و گفت: برای برق سراسری لار و گراش زمین اختصاص نداده‌اند، اگر اوز زمین اختصاص دهید نه‌تنها اوز بلکه برق سراسری کل منطقه راتأمین می‌کنیم، که ورثۀ پیرزاد رضایت دادند و زمین در اختیار آن‌ها گذاشته شد. به همراه دکتر شفایی و شادروان سعیدی به لار رفتیم و موتوربرق وصل شد. سپس اعلام شد که مستوفی برای افتتاح با هلی‌کوپتر به لارستان می‌آید و نیاز به زمینی برای فرود هلی‌کوپتراست که در برزگو زمین اختصاص داده شد. پس از فرود هلی‌کوپتر، او را با خودرو خودم به کارخانه بردم. برق قبلی شهر را نیز نیکوکار عبدالله مشفق که پدرزن برادرم بود اهدا کرده بود.»

پیرزاد خاطره‌ای هم از زلزلۀقیروکارزین تعریف کرد. وی گفت: «پس از زلزله به‌اتفاق آقای محمد محمودی و دکتر صدیقی برای کمک رفتیم. آموزگار و جهانمیر هم آمدند و از ما خواستند چند نیرو برای کمک به قیر بیاوریم که این همکاری انجام شد و نیروهای مردمی اوز چهار ماه در قیر همراهی کردند. در همان زمان که برای کمک به قیر رفته بودیم، از احداث سد در تنگۀ قرخات صحبت می‌شد که احتمالاً حوالی سد کنونی سلمان فارسی است.»

احمد پیرزاد اکنون در سن۹۰ سالگی است، اما همچنان دلش برای آبادانی شهر می‌تپد. او پیگیری شهروندان برای ساخت مخزن آب را ادامه‌دهندۀ راهی می‌داند که دورانی خود آغازگر آن بوده است، و از این اقدام پسندیده ابراز رضایت می‌کرد.

 

 

 

 

 

 

 

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان پارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

2 Responses to “گفت‌وگو با احمد پیرزاد که همچنان دغدغه اش آبادانی اوز است”

  1. سعید هنری گفت:

    ثبت تاریخ شفایی و خاطرات … ضروری و ارزنده و قابل ستایش است تشکری از دست اندرکاران روزنامه و دعای سلامتی و تندرستی و خسته نباشید برای جناب پیرزاد.. امیدواریم این رویه ادامه داشته باشد

  2. همشهری دلسوز قدردان این زحمت کش. علاقمند به اوز گفت:

    ثبت و انتشار خاطرات آقای پیرزاد و مشکلات و نارسایی های که در دوران ایشان مواجه بوده و با دهها و یا صدها مشکل مواجه شده تا بتواند یک زندگی شرافتمندانه و ابرومندانه برای خود و خانواده اش داشته باشد باید سرمشقی برای جوانان این دور و زمانه باشد که این همه امکانات که در منطقه فراهم شده حاصل زحمات بی دریغ این عزیزان شرافتمند و درد کشیده اهل اوز میباشد . جوانان باید توجه کنند که با درس نخواندن و استفاده نکردن از امکاناتی که خیرین مخترم فر اهم کرده اند با چه مصایب و مشکلاتی مواجه خواهند شد . .وظیفه کلیه جوانان است تا در زندگی علاوه بر درس خواندن توانای کسب و بدست اوردن چند حرفه و کارافرینی و کارفنی و تجربی پیدا کنند تا امکان ریسک مشکلات جامعه خودشان کمتر کنند چند حرفه و چند پیشه بودن باید سرلوحه برنامه خود قرار دهند. زمانی مردم اوز از برق اب و گاز و تلفن و جاده و بسیاری امکانات رفاهی محروم بودند الان باید ضمن قدردانی از این عزیزان در جهت بهبود و تقویت و توسعه و ارتقای شهر اوز نلاش نمایند این عزیزمحترم علیرغم درس نخواندن و نبودن امکانات اموزشی مانند حال حاصر اما طپش قلبش برای مردم اوز میزده و عاشق اوز و مردم اوز بوده است باید قدردان ایشان باشیم . خاطرات ایشان هم غم انگیز است هم روحیه دهنده به افراد دلسوز و علاقمند به خدمت کردن به همشهران . امیدوارم سالم و تندرست باشند و شاهد پیشرفت بیشتر مردم او باشند.

نظر سنجی

یک سال از فعالیت شوراهای ششم شهر و روستا گذشت. میزان رضایت شما از عملکرد و فعالیت های سال اول شورای اسلامی ششم شهر اوز چقدر است؟

Loading ... Loading ...
آخرین نظرات
  • سر کار خانم سلمانپور پرسش خوبی مطرح کرده است ???????? <> ???????????? این پرسشی است که سالها پرسیده شده و پاسخی داده نشده است. به راستی چرا سالهاست مدیریت شهری اوز...
    نبیل نوروزی در مطلب: درخواست سیلوانا سلمانپور؛ شاعر و فعال نامدار اجتماعی و فرهنگی از استاندار برای تجدید نظر در محل ساخت فاز ۶ مسکن ملی اوز
  • درود و عرض ادب خدمت همشهریان دلسوز لابد این منطقه از شهر اوز جهت انبوه سازی مناسب تر است و ذی نفعان انبوه سازی که در جای جای ایران عزیز اقدام به این امر خیرخواهانه می نما...
    در مطلب: درخواست سیلوانا سلمانپور؛ شاعر و فعال نامدار اجتماعی و فرهنگی از استاندار برای تجدید نظر در محل ساخت فاز ۶ مسکن ملی اوز
  • آقای محمودا نام بردن از نامه سرگشاده به بالاترین مقام استانی یعتی زیر سوال بردن فرماندار بومی شهرستان و مطمئنا خانم سلمانپور چنین قصدی نداشته است...
    شریف مبصر در مطلب: درخواست سیلوانا سلمانپور؛ شاعر و فعال نامدار اجتماعی و فرهنگی از استاندار برای تجدید نظر در محل ساخت فاز ۶ مسکن ملی اوز
  • با عبدالله موافق هستم اگر روزی روزگاری قحطی گرفت آب در آب انبارها برای چند روز خانوارهای اوزی کفایت می کند شاید چند روز آب انبارها اعیانی و اشرافی شده و در خدمت پولدارهای...
    شايان خضری در مطلب: درخواست سیلوانا سلمانپور؛ شاعر و فعال نامدار اجتماعی و فرهنگی از استاندار برای تجدید نظر در محل ساخت فاز ۶ مسکن ملی اوز
  • خانم سیلوانا سلمانپور در نظر داشته باشید جمعیت قابل توجهی از مردم موافق ساخت مسکن‌ملی هستند جوانانی بدون مسکن و ساکن اوز که شرایط اقامت امارات و خارج از کشور را ندارند...
    محمد نامدار در مطلب: درخواست سیلوانا سلمانپور؛ شاعر و فعال نامدار اجتماعی و فرهنگی از استاندار برای تجدید نظر در محل ساخت فاز ۶ مسکن ملی اوز
  • کاملا درست فرمودند . بیشترین مردم کشور اوز را با برکه هایش می‌شناسند و ساخت و ساز أطراف ۱۹ برکه نه تنها باعث خشکی انها بلکه باعث از بین رفتن نمای زیبای برکه ها هم میشود...
    در مطلب: درخواست سیلوانا سلمانپور؛ شاعر و فعال نامدار اجتماعی و فرهنگی از استاندار برای تجدید نظر در محل ساخت فاز ۶ مسکن ملی اوز
  • با درود خدمت خانم سلمانپور شاعر و فعال اجتماعی و فرهنگی اوز فروغی هستم از بچه های هیت امنای برکه ها و فعال اجتماعی. سپاس از از عکس‌العمل شما بزرگوار نسبت به این تصمیم غیر...
    در مطلب: درخواست سیلوانا سلمانپور؛ شاعر و فعال نامدار اجتماعی و فرهنگی از استاندار برای تجدید نظر در محل ساخت فاز ۶ مسکن ملی اوز
  • پرسش ۳ << ۳- زمین در جای جای اوز وجود دارد ،چه تفکری باعث شده است اینجا را به ساختمان سازی اختصاص دهند ؟ این پرسش را باید دست اندرکاران و شهرداران سابق و شواری شهر...
    نبیل نوروزی در مطلب: درخواست سیلوانا سلمانپور؛ شاعر و فعال نامدار اجتماعی و فرهنگی از استاندار برای تجدید نظر در محل ساخت فاز ۶ مسکن ملی اوز
  • آن مکان سالهاست ساخت و ساز می شود شهرک فردوس دانشگاه پیام نور ساختمان بهداشت بیمارستان مسکن ملی فردا بعد از آماده شدن بیمارستان مسکن برای کارمندان و پزشکان و صدها ساخت و...
    عادل راوند در مطلب: درخواست سیلوانا سلمانپور؛ شاعر و فعال نامدار اجتماعی و فرهنگی از استاندار برای تجدید نظر در محل ساخت فاز ۶ مسکن ملی اوز
  • هزاران درود بر بانوی فعال و گرانقدر شهرم بانو سیلوانا سلمانپور و قلم و بیان شیوا و رسایش.امید که این درخواست پذیرفته و به زودی زود حالت اجرایی به خود گرفته و مخقق شود.......
    در مطلب: درخواست سیلوانا سلمانپور؛ شاعر و فعال نامدار اجتماعی و فرهنگی از استاندار برای تجدید نظر در محل ساخت فاز ۶ مسکن ملی اوز